Meaning and usage of feel word
What is definition, meaning and usage of word feel

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Feel به فارسی با مثالهای کاربردی

می توانید از فعل feel “احساس” برای توصیف بدن یا سلامت کلی خود استفاده کنید.

ساده گذشته فعل ماضی
feel

احساس کردن

felt

احساس کرد

felt

احساس کرده

  1. She feels well.
  2. She doesn’t feel sick.
  3. He felt sick last week.
  4. He didn’t feel well, so he called in sick.
  5. I wasn’t feeling well yesterday.
  6. Today I’m feeling better.
  7. How do you feel today?
  8. How did you feel yesterday?
  9. How have you been feeling lately?
  1. او احساس خوبی دارد.
  2. او احساس بیماری نمی کند
  3. او هفته گذشته احساس بیماری کرد.
  4. او احساس خوبی نداشت، بنابراین مریض تماس گرفت.
  5. دیروز حالم خوب نبود
  6. امروز حالم بهتر است
  7. امروز چه احساسی دارید؟
  8. دیروز چه حسی داشتی؟
  9. اخیراً چه احساسی دارید؟

 

فعل “feel” معنای دیگری دارد که مشابه کلمه touch “لمس” است. (یا تجربه):

  1. Can you feel the heat coming out of the vent?
  2. This bottle feels cold.
  3. Do you feel cold?
  4. I feel a little hot.
  1. آیا می توانید گرمای خروجی از دریچه را احساس کنید؟
  2. این بطری احساس سردی می کند.
  3. آیا احساس سرما می کنید؟
  4. کمی احساس گرما می کنم.
  5. دانش آموزان می گویند اتاق احساس گرما می کند.

 

هنگامی که می خواهید نظرات خود را در مورد چیزی بیان کنید، می توانید از “feel” به شکلی مشابه کلمه think “فکر کردن” استفاده کنید.

  1. I don’t feel good about this decision.
  2. This doesn’t feel good to me. We shouldn’t do this.
  3. Tom feels this is a good place to open a business.
  4. How do you feel about your new job?
  5. How do you feel about your supervisor?
  6. It felt like the neighborhood was getting too dangerous, so they moved.
  1. من از این تصمیم احساس خوبی ندارم.
  2. این حس خوبی به من نمیده ما نباید این کار را بکنیم
  3. تام احساس می کند اینجا مکان خوبی برای افتتاح یک تجارت است.
  4. در مورد شغل جدید خود چه احساسی دارید؟
  5. در مورد سرپرست خود چه احساسی دارید؟
  6. احساس می‌کرد که محله خیلی خطرناک شده است، بنابراین آنها حرکت کردند.

 

می توان از کلمه “feel” به عنوان اسم استفاده کرد:

  1. I’m finally getting a feel for my new job. (I’m getting used to doing the work.)
  2. This car has a nice feel to it. (It’s comfortable.)
  3. The demo should give you a feel for whether or not you’re going to like this. (demo = demonstration copy or model)
  1. بالاخره حسی نسبت به شغل جدیدم پیدا کردم. (دارم به انجام کار عادت کرده ام.)
  2. این ماشین حس خوبی داره (راحت است.)
  3. نسخه ی نمایشی باید به شما این احساس را بدهد که آیا این را دوست دارید یا نه. (demo = کپی یا مدل نمایشی)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.