Inner Worlds, Outer Worlds 2012

TBD

 

فیلم قبلی

فیلم مستند انگلیسی توطئه جنگ جهانی اول

 

تقویت زبان با تماشای فیلم مستند زبان اصلی Inner Worlds, Outer Worlds 2012

All 4 Parts

 

Part 1

در آغاز، لوگوس، بیگ بنگ، و اوم اولیه وجود داشت. نظریه بیگ بنگ می‌گوید که جهان فیزیکی از یک نقطه واحد غیرقابل تصور داغ و متراکم به نام تکینگی – میلیاردها برابر کوچکتر از سر یک سوزن – به صورت مارپیچی بیرون آمد. این نظریه نمی‌گوید چرا یا چگونه. هرچه چیزی مرموزتر باشد، ما بیشتر آن را بدیهی می‌دانیم که آن را درک می‌کنیم. تصور می‌شد که در نهایت گرانش یا انبساط را کند می‌کند یا جهان را در یک فروپاشی بزرگ منقبض می‌کند. با این حال، تصاویر تلسکوپ فضایی هابل نشان می‌دهد که به نظر می‌رسد انبساط جهان در واقع در حال شتاب گرفتن است. با رشد از بیگ بنگ، سریع‌تر و سریع‌تر منبسط می‌شود. به نوعی، جرم بیشتری در جهان نسبت به پیش‌بینی‌های فیزیک وجود دارد. برای توضیح جرم گمشده، فیزیکدانان اکنون می‌گویند که جهان تنها از ۴٪ ماده اتمی یا چیزی که ما ماده معمولی می‌دانیم تشکیل شده است. ۲۳٪ جهان ماده تاریک و ۷۳٪ انرژی تاریک است – چیزی که قبلاً آن را فضای خالی می‌دانستیم. مانند یک سیستم عصبی نامرئی است که در سراسر جهان جریان دارد و همه چیز را به هم متصل می‌کند.

معلمان باستانی ودایی به نادا برهما آموختند – جهان هستی ارتعاش است. میدان ارتعاشی ریشه تمام تجربیات معنوی واقعی و تحقیقات علمی است. این همان میدان انرژی است که مقدسین، بوداها، یوگی‌ها، عارفان، کاهنان، شمن‌ها و پیشگویان با نگاه به درون خود مشاهده کرده‌اند. در طول تاریخ، آکاشا، اوم اولیه، شبکه جواهرات ایندرا، موسیقی افلاک و هزاران نام دیگر نامیده شده است. این ریشه مشترک همه ادیان و پیوند بین جهان‌های درونی و بیرونی ماست.

در بودیسم ماهایانا در قرن سوم، آنها کیهان‌شناسی را توصیف کردند که بی‌شباهت به پیشرفته‌ترین فیزیک مدرن نیست. شبکه جواهرات ایندرا استعاره‌ای است که برای توصیف یک آموزه ودایی بسیار قدیمی‌تر استفاده می‌شود که نحوه بافته شدن تار و پود جهان را نشان می‌دهد. ایندرا، پادشاه خدایان، خورشید را به دنیا آورد و بادها و آب‌ها را به حرکت در می‌آورد. تار عنکبوتی را تصور کنید که در تمام ابعاد امتداد دارد. این تار از قطرات شبنم تشکیل شده است و هر قطره حاوی بازتاب تمام قطرات آب دیگر است و در هر قطره شبنم منعکس شده، بازتاب تمام قطرات دیگر را خواهید یافت. کل تار، در آن بازتاب و همینطور تا بی‌نهایت. تار ایندرا را می‌توان به عنوان یک جهان هولوگرافیک توصیف کرد، جایی که حتی کوچکترین جریان نور نیز الگوی کامل کل را در خود دارد.

نیکولا تسلا، دانشمند صرب-آمریکایی، گاهی اوقات به عنوان مردی که قرن بیستم را اختراع کرد، شناخته می‌شود. تسلا مسئول کشف الکتریسیته جریان متناوب و بسیاری از خلاقیت‌های دیگر بود که اکنون بخشی از زندگی روزمره هستند. به دلیل علاقه‌اش به سنت‌های باستانی ودایی، تسلا در موقعیتی منحصر به فرد برای درک علم از طریق هر دو مدل شرقی و غربی بود. تسلا مانند همه دانشمندان بزرگ، عمیقاً به اسرار جهان بیرونی نگاه می‌کرد، اما او همچنین عمیقاً به درون خود نگاه می‌کرد. تسلا مانند یوگی‌های باستانی از اصطلاح آکاشا برای توصیف حس اثیری که در همه چیز گسترش می‌یابد، استفاده کرد. تسلا نزد سوامی ویوکاناندا، یوگی که آموزه‌های باستانی هند را به غرب آورد، تحصیل کرد. در آموزه‌های ودایی، آکاشا خودِ فضا است؛ فضایی که عناصر دیگر آن را پر می‌کنند و همزمان با ارتعاش وجود دارد. این دو از هم جدایی‌ناپذیرند. آکاشا یینِ پرانا و یانگِ اوست.

 

Part 2

 

هزار سال پیش از ساخت رصدخانه باستانی استون‌هنج، مارپیچ نمادی غالب بر روی زمین بود. مارپیچ‌های باستانی را می‌توان در تمام نقاط جهان یافت. هزاران مارپیچ باستانی مانند این‌ها را می‌توان در سراسر اروپا، آمریکای شمالی، نیومکزیکو، یوتا، استرالیا، چین، روسیه و تقریباً هر فرهنگ بومی روی زمین یافت. مارپیچ‌های باستانی نماد رشد، انبساط و انرژی کیهانی تجسم یافته در خورشید و آسمان‌ها هستند. شکل مارپیچ، آینه‌ای از جهان بزرگِ در حالِ آشکار شدن است. در سنت‌های بومی، مارپیچ منبع انرژی، مادرِ نخستین، بود. مارپیچ‌های نوسنگی در نیوگرنج، ایرلند، قدمتی پنج هزار ساله دارند. آن‌ها پانصد سال قدیمی‌تر از هرم بزرگ جیزه هستند و برای ناظران مدرن به همان اندازه مرموز هستند. مارپیچ به زمانی در تاریخ برمی‌گردد که انسان‌ها بیشتر به زمین، به چرخه‌ها و مارپیچ‌های طبیعت متصل بودند. زمانی که انسان‌ها کمتر با افکارشان شناخته می‌شدند. مارپیچ چیزی است که ما آن را گشتاور جهان می‌دانیم. پرانا، یا نیروی خلاق، آکاشا را به صورت پیوستاری از اشکال جامد می‌چرخاند. در تمام سطوح بین جهان بزرگ و جهان کوچک، از کهکشان‌های مارپیچی گرفته تا سیستم‌های آب و هوایی، تا آب وان حمام شما، تا DNA شما، تا تجربه مستقیم انرژی خودتان، یافت می‌شود. مارپیچ اولیه یک ایده نیست، بلکه چیزی است که همه شرایط و ایده‌ها را ممکن می‌سازد.

انواع مختلفی از مارپیچ‌ها و حلقه‌ها در سراسر جهان طبیعی یافت می‌شوند. حلزون‌ها. مرجان‌های دریایی. تار عنکبوت‌ها. فسیل‌ها. دم اسب‌های دریایی. و صدف‌ها. بسیاری از مارپیچ‌هایی که در طبیعت ظاهر می‌شوند، به صورت مارپیچ‌های لگاریتمی یا مارپیچ‌های رشد قابل مشاهده هستند. همانطور که از مرکز به سمت بیرون حرکت می‌کنید، بخش‌های مارپیچ به صورت تصاعدی بزرگتر می‌شوند. مانند شبکه جواهرات ایندرا، مارپیچ‌های لگاریتمی خودمتشابه یا هولوگرافیک هستند به طوری که ویژگی‌های هر قسمت در کل منعکس می‌شود.

۲۴۰۰ سال پیش در یونان باستان، افلاطون تناسب هندسی پیوسته را عمیق‌ترین پیوند کیهانی می‌دانست. نسبت طلایی یا تناسب الهی بزرگترین راز طبیعت بود. نسبت طلایی را می‌توان به این صورت بیان کرد که نسبت A + B به A برابر با نسبت A به B است. از نظر افلاطون، روح جهان در یک رزونانس هارمونیک به هم متصل می‌شود. همان الگوی پنج ضلعی که در یک ستاره دریایی یا در یک برش بامیه وجود دارد، می‌تواند در مسیر سیاره زهره که در آسمان شب در طول یک دوره هشت ساله ردیابی می‌شود، دیده شود. دنیای قابل فهم اشکال در بالا و دنیای مرئی اشیاء مادی در پایین، از طریق این اصل خود-شباهتی هندسی. از الگوهای مارپیچی خود-شباهت کلم بروکلی رومانسکو گرفته تا بازوهای کهکشان‌ها، مارپیچ‌های لگاریتمی یک الگوی فراگیر و کهن‌الگویی هستند. کهکشان راه شیری ما دارای چندین بازوی مارپیچی است که مارپیچ‌های لگاریتمی با گام حدود ۱۲ درجه هستند.

هرچه گام مارپیچ بیشتر باشد، چرخش‌ها تنگ‌تر می‌شوند. وقتی رشد یک گیاه را در ویدیوی مرور زمان مشاهده می‌کنید، شاهد رقص آن با مارپیچ زندگی هستید. مارپیچ طلایی، مارپیچی لگاریتمی است که با ضریبی از نسبت طلایی به سمت بیرون رشد می‌کند. نسبت طلایی یک رابطه ریاضی خاص است که بارها و بارها در طبیعت ظاهر می‌شود. الگویی که قابل مشاهده است از چیزی که سری فیبوناچی یا دنباله فیبوناچی نامیده می‌شود، پیروی می‌کند. سری فیبوناچی به گونه‌ای آشکار می‌شود که هر عدد، مجموع دو عدد قبلی است.

کپلر، ریاضیدان و ستاره‌شناس آلمانی، کشف کرد که الگوهای مارپیچی خودمتشابه در نحوه چیدمان برگ‌ها روی ساقه گیاهان قابل مشاهده هستند. یا در چیدمان گلچه و گلبرگ گل‌ها. لئوناردو داوینچی مشاهده کرد که فاصله برگ‌ها اغلب در الگوهای مارپیچی است. این الگوها الگوهای “فیلوتاکسی” یا الگوهای چیدمان برگ نامیده می‌شوند. چیدمان‌های فیلوتاکسی را می‌توان در نوکلئوتیدهای DNA خودسازمانده و در همه چیز از درختان خانواده خرگوش‌های تولید مثل کننده گرفته تا مخروط‌های کاج، کاکتوس‌ها، دانه‌های برف و در موجودات ساده‌ای مانند دیاتوم‌ها مشاهده کرد. دیاتوم‌ها یکی از رایج‌ترین انواع فیتوپلانکتون‌ها هستند. موجودات تک سلولی که غذای گونه‌های بی‌شماری را در سراسر زنجیره غذایی فراهم می‌کنند.

برای اینکه یک گل آفتابگردان یا یک زنبور عسل باشید، چقدر باید ریاضی بدانید؟ طبیعت برای پرورش کلم بروکلی با بخش فیزیک مشورت نمی‌کند. ساختاربندی در طبیعت به طور خودکار اتفاق می‌افتد. دانشمندان در حوزه نانوتکنولوژی از اصطلاح خودآرایی برای توصیف نحوه تشکیل کمپلکس‌ها مانند فاز شش ضلعی اولیه تشکیل DNA استفاده می‌کنند. در مهندسی نانوتکنولوژی، نانولوله‌های کربنی از چیدمان مشابهی از مواد تشکیل شده‌اند. طبیعت این نوع هندسه را بارها و بارها و بدون زحمت انجام می‌دهد. به طور خودکار. بدون ماشین حساب. طبیعت دقیق و بسیار کارآمد است. به گفته معمار و نویسنده مشهور، باکمینستر فولر، این الگوها تابعی از زمان و مکان هستند.

دی‌ان‌ای و لانه زنبوری به همان دلیلی که حباب گرد است، به این شکل هستند. این کارآمدترین شکل برای نیاز به کمترین میزان انرژی است. خود فضا شکل دارد و فقط پیکربندی‌های خاصی را برای ماده مجاز می‌داند، و همیشه به طور پیش‌فرض به سمت کارآمدترین حالت می‌رود. این الگوها قوی‌ترین و کارآمدترین راه برای ساخت سازه‌های معماری مانند گنبدهای ژئودزیک هستند. الگوهای مارپیچی لگاریتمی به گیاهان اجازه می‌دهند تا حداکثر در معرض حشرات برای گرده افشانی، حداکثر در معرض نور خورشید و باران قرار گیرند و به آنها اجازه می‌دهند تا به طور موثر آب را به سمت ریشه‌های خود مارپیچ کنند. پرندگان شکاری از الگوی مارپیچی لگاریتمی برای تعقیب وعده غذایی بعدی خود استفاده می‌کنند. پرواز در یک مارپیچ کارآمدترین راه برای شکار است.

توانایی فرد برای دیدن مارپیچ زندگی که آکاشا را به شکل مادی می‌رقصد، به توانایی فرد در دیدن زیبایی و تقارن در طبیعت مربوط می‌شود. شاعر ویلیام بلیک گفت: “جهان رویشی مانند گلی از مرکز زمین باز می‌شود که در آن ابدیت است. از ستارگان به پوسته دنیوی گسترش می‌یابد و در آنجا دوباره با ابدیت، چه در درون و چه در بیرون، ملاقات می‌کند.”

 

Part 3

فراعنه و خدایان با انرژی بیدار شده به تصویر کشیده می‌شوند که در آن مار کوندالینی از ستون فقرات بالا می‌رود و “آجنا چاکرا” را بین چشم‌ها سوراخ می‌کند. این به عنوان چشم هوروس شناخته می‌شود. در سنت هندو، بیندی همچنین نماینده چشم سوم است؛ ارتباط الهی با روح. ماسک شاه توت‌عنخ‌آمون نمونه‌ای کلاسیک است که هم نقش مار و هم پرنده را نشان می‌دهد. سنت‌های مایا و آزتک، نقش مار و پرنده را در یک خدا ترکیب می‌کنند. کتزالکواتل یا کوکولکان. خدای مار پردار نمایانگر آگاهی تکاملی بیدار شده یا کوندالینی بیدار شده است. کسی که کتزالکواتل را در درون خود بیدار می‌کند، تجلی زنده‌ای از الوهیت است. گفته می‌شود که کتزالکواتل یا انرژی مار، در آخرالزمان باز خواهد گشت. نمادهای مار و پرنده را می‌توان در مسیحیت نیز یافت. معنای واقعی آنها ممکن است عمیق‌تر رمزگذاری شده باشد، اما معنی آن مانند سایر سنت‌های باستانی است. در مسیحیت، پرنده یا کبوتری که اغلب بالای سر مسیح دیده می‌شود، نمایانگر روح القدس یا کندالینی شاکتی است، زیرا به چاکرای ششم و فراتر از آن می‌رسد.

عارفان مسیحی، کندالینی شاکتی را با نام دیگری می‌نامیدند؛ روح القدس. در یوحنا ۳:۱۲ آمده است: «و همانطور که موسی مار را در بیابان بلند کرد، پسر انسان نیز باید بلند شود.» عیسی و موسی انرژی کندالینی خود را بیدار کردند و هوشیاری بیدار را به نیروهای خزنده ناخودآگاه که هوس انسان را هدایت می‌کنند، آوردند. گفته می‌شود که عیسی چهل روز و چهل شب را در بیابان گذراند و در این مدت توسط شیطان وسوسه شد. به طور مشابه، بودا نیز هنگام نشستن برای رسیدن به روشن بینی زیر درخت بودی یا درخت خرد، توسط «مارا» وسوسه شد. هم مسیح و هم بودا مجبور بودند از وسوسه لذت‌های حسی و حرص و طمع دنیوی روی برگردانند. در هر داستان، دیو تجسم دلبستگی‌های خود فرد است. اگر داستان آدم و حوا را در پرتو سنت‌های ودایی و مصری بخوانیم، درمی‌یابیم که ماری که از درخت زندگی محافظت می‌کند، کندالینی است. سیب نمایانگر فریب و وسوسه دنیای حسی بیرونی است و ما را از دانش دنیای درونی، درخت دانش درون، منحرف می‌کند. درخت صرفاً شبکه‌ای از نادی‌ها یا نصف‌النهارهای انرژی در درون خودمان است که به معنای واقعی کلمه ساختارهای درخت‌مانندی را در سراسر بدن تشکیل می‌دهند. در تلاش نفسانی خود برای ارضای بیرونی، خود را از دانش دنیای درونی، ارتباطمان با آکاشا و منبع خرد جدا کرده‌ایم. بسیاری از اسطوره‌های تاریخی جهان در مورد اژدها را می‌توان به عنوان استعاره‌هایی برای انرژی‌های درونی فرهنگ‌هایی که در آنها جای گرفته‌اند، خواند. در چین، اژدها هنوز نمادی مقدس است که نمایانگر شادی است. مانند فراعنه مصر، امپراتوران باستانی چین که انرژی‌های تکاملی خود را بیدار کرده بودند، توسط مار بالدار یا اژدها نشان داده می‌شدند. توتم سلطنتی امپراتور یشم یا امپراتور آسمانی، تعادلی مشابه آیدا و پینگالا را نشان می‌دهد. یین و یانگ تائوئیسم، بیدار کردن مرکز صنوبری یا در آنچه در تائوئیسم دانتین بالایی نامیده می‌شود.

 

Part 4

 

در سنت بودایی، سامسارا یا چرخه بی‌پایان رنج، با اشتیاق به لذت و بیزاری از درد تداوم می‌یابد. فروید از این به عنوان «اصل لذت» یاد می‌کند. هر کاری که ما انجام می‌دهیم تلاشی برای ایجاد لذت، به دست آوردن چیزی است که می‌خواهیم، ​​یا دور کردن چیزی نامطلوب که نمی‌خواهیم. حتی یک ارگانیسم ساده مانند پارامسی نیز این کار را انجام می‌دهد. این واکنش به محرک نامیده می‌شود. برخلاف پارامسی، انسان‌ها حق انتخاب بیشتری دارند. ما آزاد هستیم که فکر کنیم و این قلب مشکل است. این تفکر در مورد آنچه می‌خواهیم است که از کنترل خارج شده است. معضل جامعه مدرن این است که ما به دنبال درک جهان هستیم، نه از نظر آگاهی درونی باستانی، بلکه با کمی‌سازی و کیفی‌سازی آنچه که ما به عنوان جهان بیرونی درک می‌کنیم با استفاده از ابزارها و تفکر علمی. آگاهی جدیدی از قلب فراتر از تفکر امکان‌پذیر است.

تفکر فقط منجر به تفکر بیشتر و سوالات بیشتر شده است. ما به دنبال شناخت درونی‌ترین نیروهایی هستیم که جهان را خلق می‌کنند و مسیر آن را هدایت می‌کنند. اما ما این جوهر را بیرون از خودمان تصور می‌کنیم، نه به عنوان یک موجود زنده، ذاتی طبیعت خودمان. این کارل یونگ، روانپزشک مشهور بود که گفت: «کسی که به بیرون نگاه می‌کند، رویا می‌بیند، کسی که به درون نگاه می‌کند، بیدار می‌شود.» آرزوی بیدار بودن و شاد بودن اشتباه نیست. چیزی که اشتباه است، جستجوی شادی در بیرون است، زمانی که فقط می‌توان آن را در درون یافت.

در ۴ آگوست ۲۰۱۰، در کنفرانس Techonomy در دریاچه تاهو، کالیفرنیا، اریک اشمیت، مدیرعامل گوگل، به یک آمار شگفت‌انگیز اشاره کرد. به گفته اشمیت، اکنون هر دو روز یکبار به اندازه‌ای که از سپیده دم تمدن تا سال ۲۰۰۳ اطلاعات تولید می‌کردیم، اطلاعات تولید می‌کنیم. این چیزی حدود ۵ اگزابایت داده است. هرگز در تاریخ بشر این همه تفکر و هرگز این همه آشفتگی در کره زمین وجود نداشته است.

 

اطلاعات فیلم

برای جزئیات این فیلم اینجا کلیک کنید.

 

فیلم بعدی

فیلم مستند انگلیسی امپراتوری روم در قرن اول

 

تقویت شنیداری انگلیسی از طریق تماشای فیلم زبان اصلی

برای دیدن تمام 1000 فیلم و ویدیو به زبان انگلیسی های کافه در بیش از ۳۵ ژانر از صفحه یادگیری و تقویت مهارت شنیداری دیدن کنید.