english phrases starting with P
American phrase words starting with letter P

 

در این درس، عبارات ضروری آمریکایی که با حرف P شروع می شود را با مثال هایی پوشش می دهیم. به طور کلی، عبارات بیشتر در گفتگوهای روزانه معمولی در میان آمریکایی ها استفاده می شود، بنابراین، شما ممکن است از عبارات در گفت و شنود روزمره خود به خصوص با آمریکایی ها استفاده کنید.

 

درس قبلی عبارات

درس قبل درباره عبارات آمریکایی با حرف O بود.

 

عبارات انگلیسی با حرف P

کلمات روز: P

 

packed in like sardines= خیلی شلوغ بودن (ساردین معمولا در قوطی کوچ عرضه میشه)

The concert was fun, but there were so many people we were packed in like sardines.

کنسرت خوب بود، اما خیلی شلوغ بود، مثل ساردین به هم چسبیده بودیم.

 

(a) pain in the neck= آزاردهنده؛ چیزی که موجب نگرانی میشه.

Rick’s car gives him trouble at least once a month. It’s a pain in the neck to get it fixed all the time.

ماشین ریک حداقل هفته­ای یه بار باعث درد سرش میشه. هربار درست کردنش آزاردهنده است.

 

pandora’s box= جعبه پاندورا؛ موقعیتی که درست بعد از شروع همه چیز از کنتل خارج میشه.

The state of California might open a Pandora’s box if it ever legalizes the use of marijuana for all of its citizens.

اگر ایالت کالیفرنیا مصرف مارجوانا رو برای همه شهروندا آزاد کنه، ممکنه یهدرد سر جدی برای خوش بخره.

 

par for the course= خوب؛ نتیجه عادی؛ طبق انتظار.

The amount of money our company made last month was about par for the course. The results for the same month last year were good, too.

مقدار سودی که شرکتمون ماه گذشته داشت طبق  انتظارات بود. نتایج همین ماه تو سال گذشته هم خوب بود.

 

(the) party’s over= اتمام موقعیتی خوب؛ چیزی خوب که تمام میشه.

The real estate market in the United States was pretty good until about 2008. Now the party’s over.

بازار مسکن تو ایالات متحده تا سال 2008 تقریبا خوب بود. الان دیگه از این خبرا نیست.

 

pass away= مردن؛ فوت کردن.

Our neighbor passed away a few months ago.

(Note: This is a polite way of saying that someone has died.)

همسایه­ی ما چند ماه قبل فوت کرد.

(نکته: راهی مودبانه برای صحبت در مورد مرگی کسی است.)

 

pass the buck= مسئولیت را به دوش دیگری انداختن؛ با بی­انصافی کار رو به گردن دیگری انداختن.

Everyone says that the governor of our state wants to pass the buck to the next governor rather than take care of some important problems right now.

همه میگن فرماندار ایالت ما به جایی که الان به یه سری از مشکلات مهم بپردازه، می­خواد از زیر بار مسئولیت شونه خالی کنه و اونا رو رو دوش فرماندار بعدی بذاره.

 

pass the hat= تقاضای پول از مردم؛ جمع­آوری پول به خاطر مرگ، بیماری یا احتیاج کسی.

Leroy’s son is really sick, so we passed the hat around the office to help collect money for hospital bills.

پسر لوری خیلی بیماره، برای همین برای کمک تو هزینه بیمارستان تو ادراه براش پول جمع کردیم.

 

pass with flying colors= در امتحان یا آزمونی خوب عمل کردن.

He passed his English test with flying colors.

آزمون انگلیسی شو با نمره های خوب رد کرد.

 

pay someone a compliment= از کسی تعریف کردن.

Tom paid Niki a compliment upon seeing some pictures she had taken by a professional photographer.

“Wow, these are great pictures of you!”

تام بعد دیدن جندتا عکسی از نیکی که توسط یه عکاس حرفه­ای گرفته شده بود ازش تعریف کرد.

” واو، تو این عکسا خیلی خوب افتادی.”

 

pay through the nose= چرداخت پول زیادی برای چیزی.

Tom is going to have to pay through the nose to get his car fixed. There goes his paycheck!

تام باید قراره برای درست کردن ماشینش کلی پیاده شه.  کل حقوقش صرفش میشه.

 

pay one’s own way= کسی که برای تحصیل یا پیشرفت در جامعه خودش پول درمیاره.

She’s trying to pay her own way through college by waiting on tables.

اون می­خواد با کار به عنوان پیشخدمت خرج دانشگاهشوخودش دربیاره.

 

penny wise and pound foolish=   صرفه­جو در موارد کوچک و خراج در چیز­های بزرگ.

He saves money by eating a diet of potatoes and rice, but a lack of fresh fruit and vegetables might cause him to experience physical illness later. Sometimes eating cheap food is a penny wise and pound foolish strategy.

اون با خوردن سیب­زمینی و برنج پول جمع میکنه، اما کمبود میوه و سبزیجات تازه ممکنه بعدها موجب بیماریش بشه. گاهی وقتی خوردن غذاهای ارزون مثل صرفه­جویی کم و ضرر زیاد دیدنه.

 

(a) person of color= رنگین پوست (آفریقایی آمریکایی، لاتین، هندی، آسیایی)، کسی که سفید پوست نیست.

People of color are doing much better in the United States now than they did before the 1960s when the Civil Rights Act was finally passed.

امروزه رنگین­پوستان خیلی بهتر در ایلات متحده عمل می­کنن.

 

(the) pick of the litter=   در گروهی پیش از دیگران حق انتخاب داشتن؛ اولین انتخاب کننده.

There were a lot of beautiful girls at that party, and Bruce could have had the pick of the litter because he’s a good-looking guy, but he already has a girlfriend, so he went home alone.

دخترای زیبای زیادی تو مهمونی بودن، و بروس چون خوتیپه می­تونست هرکدوم رو که می­خواد انتخاب کنه، اما چون دوست دختر داره تنها خونه رفت.

 

(a) picture is worth a thousand words= ارتباط تصویری درقالب تصویر یا عکس عموما راحت­تر درک میشه.

This website provides a lot of pictures with the definitions because a picture is worth a thousand words.

این ساید عکس­های زیادی رو همراه با معانیش قرار داده، چون یه تصویر گویای هزار حرفه.

 

piece of cake= آسون؛ سخت نیست.

That English test we took today was a piece of cake.

امتحان انگلیسی که امروز داشتیم مثل آب خوردن بود.

 

(a) piece of the action= شرکت در چیزی، پول درآوردن، فعالیت جنسی، جنگ

They’re happy to finally get a piece of the action soon.

خوشحال­اند که بالاخره به زودی نوبت اونا هم میشه.

 

pinch pennies  = خرد خرد پس­انداز کردن؛ در مصرف پول احتیاط کردن.

After pinching pennies for several years, he was able to save over $100,000.

بعد از سال­ها خرد خرد  پس انداز کردن، تونست بیشتر از 000/100 دلار جمع کنه.

 

(as) plain as the nose on your face= چیزی آشکار؛ به راحتی قابل درک و فهم بودن.

Destroying natural habitats for birds and animals is wrong. It’s as plain as the nose on your face.

نابود کردن زیستگاه طبعی پرندگان و حیوانا اشتباه است و این مثل روز روشنه.

 

play it by ear= بدون تمرین کاری را انجام دادن؛ سریع راه حل دادن.

He doesn’t have any experience taking care of a baby. He’ll just have to play it by ear.

اون هیچ تجربه­ای در نگهداری بچه نداره. فقط باید بدون آمادگی انجامش بده.

 

play fast and loose with the facts= دروغ گفتن؛ بیان چیزی خلاف واقعیت برای به دست آوردن منفعت.

He plays fast and loose with the facts, so most people are suspicious of what he has to say.

اون حقایق رو دستکاری میکنه، برای همین بیشتر آدما نسبت به چیزایی که میگه مشکوکن.

 

play into the hands of someone= به خواست دیگران رفتار کردن؛ با توجه به برنامه­های فردی دیگر عمل کردن.

If Carol goes to Orlando with Bill this weekend, she’ll be playing right into his hands.

اگر کارل این هفته با بیل به اورلندو بره، با قوانین اون بازی کرده.

 

play it safe=   احتیاط کردن؛ تصمیمی محتاطانه گرفتن.

It’s a good idea to play it safe and always wear a seat belt when you are in a car.

خوبه که همیشه احتیاط کنی و هر وقت تو ماشینی کمربند ایمنی ببندی.

 

(a) play on words= بازی با کلمات؛ زبان بازی.

A dog wears a coat and pants.

The word “pants” is a play on words. There are two meanings for “pant.”

  1. pants: clothing worn to cover the legs.
  2. pant: the heavy breathing of a dog. Dogs cool themselves by panting.

یه سگ کت و شلوار پوشیده.

کلمه “pants” دو معنی داره. استفاده از این کلمه بازی با کلماته.

  1. Pants= لباسی که برای پوشاندن پاها استفاده میشه.
  2. Pant=  نفس­ نفس زدن سگ. سگ­ها با نفس­های  پیاپی خودشون رو خنک می­کنن.

play the market= خرید و فروش سهام.

Dick got rich very quickly by playing the market in the 1990s.

ریک با خرید فروش سهام تو دهه 1990 خیلی سریع پولدار شد.

 

play with fire= بازی با آتش؛ انجام کاری خطرناک.

If you play with fire, you’re going to get burned.

اگر با آتش بازی کنی، می­سوزی.

 

politically correct (P.C.)= شیوه­ای از سخنوری که از توهین به اقلیت­ها   خودداری میکنه.

That “Blind Person” sign doesn’t seem to be very politically correct. It should say “Visually Impaired Person.”

این تابلوی ” نابینا” خیلی از نظر سیاسی درست به نظر نمی‌رسه. باید روش نوشته بشه ” افرادی با آسیب­های چشمی”.

 

pop the question= خواستگاری کردن.

He popped the question to his girlfriend last night and she agreed to marry him.

اون دیشب از دوست­دخترش خواستگاری کرد و اون قبول کرد باهاش ازداج کنه.

 

(the) powers that be= کسی درجایگاه تصمیم­گیری قرار دارن؛ مدیران، رؤسا، مالکان،سران سیاسی، مقامات دولتی.

Whether or not the employees of the company lose their jobs will be left up to the powers that be.

اینکه کارمندای شرکت کارشونو از دست میدن یا نه به اون بالایی­ها بستگی داره.

 

practice what you preach=   عمل یا عمل نکردن به توصیه­های کسی؛ به حرف­های خود عمل کردن.

Edgar tells other people that gambling is evil, but he doesn’t practice what he preaches. He goes to Las Vegas to gamble at least two or three times a year.

ادگار به بقیه میگه قمار کار بدیه اما خودش به حرفاش عمل نمیکنه. اون حداقل سالی دو تا سه بار برای قمار به لاس وگاس میره.

 

preach to the converted=   موعظه برای کسایی که از قبل موافق چیزی هستن؛ زیر به کرمون بردن.

She enjoys her job as a minister, but preaching to the converted is a little too easy.

اون از کارش به عنوان کشیش خوشش میاد، اما موعظه برای کسایی که ایمان آوردن مثل زیره به کرمون بردنه.

 

(a) pretty penny= پول زیاد.

The vacation we went on last month cost us a pretty penny.

مسافرتی که ماه گذشته رفتیم خرج زیادی رو دستمون گذاشت.

 

(the) proof is in the pudding= حقیقت آخر کار مشخص میشه.

Edwin claims that his barbecue chicken is the best. The proof will be in the pudding.

ادوین ادعا میکنه مرغ باربیکیوش بهترینه. آخرش معلم میشه درسته یا نه.

 

proud as a peacock= پر از غرور؛ مغرور و خوشحال بودن .

Sarah was as proud as a peacock when she first got her new car. Now that it’s a few months old, she doesn’t care about it as much.

سارا وقتی که تازه متشین جدیدشو گرفته بود خیلی به خودش می­نازید. حالا که چندماه ازش گذشته، اون قدر براش مهم نیست.

 

pull a fast one= تلاش برای خیانت به کسی؛ به کسی حقه زدن.

The guy who sold me his condo pulled a fast one. A lot of the appliances don’t work and there are a few leaks in the ceiling.

کسی که آپارتمانش رو بهم فروخت، سرم کلاه گذاشت. خیلی از وسایل خوب کار نمیکنه و چند جای سقف هم چکه میکنه.

 

pull out all the stops= انجام تمام کارهای شدنی؛ استفاده از تمام منابع برای دست یافتن به چیزی.

Her family is pulling out all the stops to make sure that she has a successful wedding.

خانواده­اشش هر کاری که لازمه رو انجام می­دن تا اون یه ازدواج موفق داشته باشه.

 

pull someone’s leg= به کسی دروغ گفتن؛ با کسی شوخی کردن.

Jerry told me that a nail will dissolve in a bottle of Coca-Cola if it’s in there over night, but I think he’s just pulling my leg.

جری گفت اگه یه یه شب میخ تو بطری کوکا کولا بمونه توش حل میشه، اما من فکر می­کنم فقط داره منو دست میندازه.

 

pull the rug out from under someone= پایان دادن به حمایت؛ خودداری از ادامه کمک به کسی که مشکل ایجاد می­کنه.

When Joe lost his job, it felt like someone pulled the rug out from under him.

وقتی جو شغلشو از دست داد، انگار یهو زیر پاش خالی شد.

 

pull the wool over someone’s eyes= گول زدن کسی؛ فریب دادن.

If you try to pull the wool over Daryl’s eyes, he’s going to be really mad.

اگه سعی کنی جلوی چشمای داریل رو بگیری، واقعا عصبانی میشه.

 

pump iron= تقویت قدرت با برداشتن وزن.

Ted pumps iron to increase the size of his biceps.

تد برای افزایش اندازه ماهیچه­هاش وزنه میزنه.

 

push the envelope= آخرین ظرفیت چیزی را سنجیدن.

It’s in the nature of human beings to push the envelope with science and technology.

این طبیعت انسانه که آخرین ظرفیت علم و فناوری رو بسنجه.

 

push the panic button= بیس­از حد واکنش نشان دادن به موقعیتی؛ خیلی سریع به موقعیتی بد واکنش نشان دادن.

Don’t push the panic button just yet. We’ll figure out how to take care of this problem.

فعلا وحشت نکن. یه راه حلی برای این مسئله پیدا می­کنیم.

 

put all of one’s eggs in one basket= تمام پول، منابع و تلاشت رو یک جا قرار دادن.

It’s not a good idea to put all of your eggs in one basket when investing money. It’s much better to spread your money out among stocks, real estate, and mutual funds.

درست نیست موقع سرمایه­گذاری پولت، همه  تخم­مرغاتو تو یه سبد بذاری. بهتره پولتو بین سهام­، املاک و صندوق­های سرمایه­گذاری پخش کنی.

 

put money on it= شرط­بندی؛ قمار روی نتیجه.

A: If you think you’re such a great pool player, how about putting some money on this game?

B: No, I don’t like to gamble.

آ.اگر فکر می­کنی اینقدر بیلیاردت خوبه، چطوره سر یه مقدار پول شرط ببندیم؟

ب. نه، از قمار خوشم نمیاد.

 

put one’s best foot forward= تلاش زیاد برای انجام کاری به بهترین شکل.

When Tom begins the new school year in September, he’s going to put his best food forward.

وقتی تام سال تحصیلی جدید رو تو سپتامبر شروع کنه، می­خواد بهترین تلاششو بکنه.

 

put our heads together= با دیگران کار کردن برای پیدا کردن راه حل؛ گذاشتن افکار روی هم.

If they put their heads together, they should be able to figure out what to do.

اگر عقلشونو رو هم بزارن، شاید بفهمن باید چی­کار کنن.

 

put someone in one’s place= کسی را سر جایش قرار دادن؛ گفتی چیزی به کسی که نارحتش می­کنه.

The sergeant puts the young private in his place after he made an inappropriate comment.

گروهبان سرباز وظیفه­رو بعد از اظهار نظر نا به جاش سرجاش نشوند.

 

put the fear of God into someone= موجب ترس کسی تا حد مرگ شدن، گاهی به رفتار بد شخص ربطه داره.

 

put the lid on something= چیزی را مخفی نگه داشتن؛ از درز اطلاعات جلوگیری کردن.

The U.S. government tried to put the lid on military activities inside Afghanistan, but eventually journalists found out what was really happening and the American public found out soon after that.

دولت ایالات متحده سعی کرد عملیات نظامی در افغانستان رو مخفی نگه داره، اما در نهایت روزنامه­نگارها فهمیدن در حقیقت چه اتفاقی داره رخ میده و چیزی نگذشت که مردم آمریکا هم فهمیدن.

 

put something to good use= استفاده مناسب از چیزی.

After years of refusing to wear a helmet while on his bike, he has finally decided to put one to good use.

بعد از سال­ها خودداری از پوشیدن کلاه ایمنی هنگام دوچرخه سواری، بلاخره تصمیم گرفت برای مزایاش یکی بزاره.

 

put two and two together= درک مسائل با استفاده از حقایق موجود.

 

put yourself in another person’s shoes:= خود را جای کسی دیگر قرار دادن؛ از دیدگاه دیگران به مسئله­ای نگاه کردن.

Students sometimes get angry at the teacher who is just trying to do his job. They should try to put themselves in his shoes.

گاهی دانش­آموزا از معلم­شون که فقط داره سعی میکنه کارشو انجام بده، عصبانی میشن. اونا باید سعی کنن که خودشونو جای معلم بزارن.

 

درس بعدی عبارات

درس بعدی درباره عبارات آمریکایی با حرف Q هست.

 

درس های عبارات مرتبط

هیچ

 

صفحه اصلی درس های عبارات

اگر مایل به دیدن تمامی دروس های کافه مرتبط با عبارات انگلیسی هستید، می توانید به صفحه عبارات آمریکایی با ترجمه فارسی مراجعه کنید.

 

منابع برای تسلط بر زبان انگلیسی

برای دسترسی به تمام دروس مربوط به عبارات، جملات، اصطلاحات، ضرب المثل ها، زبان عامیانه و کلمات انگلیسی، می توانید از صفحه یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی ما دیدن کنید.