Meaning and usage of trust word
What is definition, meaning and usage of word trust

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Trust به فارسی با مثالهای کاربردی

زمانی که فکر می‌کنید کسی تصمیمات خوبی می‌گیرد یا حقیقت را می‌گوید، از کلمه trust استفاده کنید.

در این جملات “trust” یک فعل است:

ساده گذشته فعل ماضی
trust

اعتماد کردن

trusted

اعتماد کرد

trusted

اعتماد کرده

  1. We trusted our babysitter with our children. (We had faith in her good judgment.)
  2. Yolanda doesn’t trust her husband. (He lost her faith because he cheated on her.)
  3. Can I trust you?
  4. Whom do you trust? (The subject in this sentence is “you” and “whom” is an object pronoun.)
  5. Nobody trusts him. He always lies.
  6. The passengers on the airplane trusted the pilot to fly the plane through the storm.
  7. In God we trust. (These four words appear on American currency.)
  1. ما به بچه هایمان اعتماد کردیم. (ما به قضاوت خوب او ایمان داشتیم.)
  2. یولاندا به شوهرش اعتماد ندارد. (او ایمان خود را از دست داد زیرا به او خیانت کرد.)
  3. آیا می توانم به شما اعتماد کنم؟
  4. به چه کسی اعتماد دارید؟ (فاعل در این جمله «شما» و «چه کسی» ضمیر مفعولی است.)
  5. هیچکس به او اعتماد ندارد. او همیشه دروغ می گوید.
  6. مسافران هواپیما به خلبان اعتماد کردند تا هواپیما را از میان طوفان عبور دهد.
  7. به خدا توکل می کنیم. (این چهار کلمه در واحد پول آمریکا ظاهر می شود.)

 

کلمه trust نیز یک اسم است:

  1. The passengers put their trust in the man who was driving through the storm.
  2. The young man earned the trust of his parents.
  3. The employee caught sleeping on the job lost the trust of his boss.
  1. مسافران به مردی که در حال رانندگی در طوفان بود اعتماد کردند.
  2. مرد جوان اعتماد والدینش را جلب کرد.
  3. کارمندی که سر کار خوابیده بود اعتماد رئیسش را از دست داد.

 

از کلمات “Trusted”، “Trusting”، “Trusty” و “Trustworthy” می توان به عنوان صفت استفاده کرد.

  1. The President’s most trusted advisor gave him some good advice.
  2. The trusting young girl believed the man who said he could help her.
  3. When I go camping, I always bring along my trusty knife. (Something that’s “trusty” is something that can be depended on.)
  4. Candice is the most trustworthy employee in the company. (A person who is “trustworthy” has proven himself or herself to be worthy of trust.)
  1. قابل اعتمادترین مشاور رئیس جمهور توصیه های خوبی به او کرد.
  2. دختر جوان قابل اعتماد مردی را که گفته بود می تواند به او کمک کند، باور کرد.
  3. وقتی به کمپینگ می روم، همیشه چاقوی قابل اعتمادم را به همراه دارم. (چیزی که “trusly” است چیزی است که می توان به آن وابسته بود.)
  4. کندیس قابل اعتمادترین کارمند شرکت است. (شخصی که “trustworthy” است ثابت کرده است که شایسته اعتماد است.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b