Meaning and usage of tip word
What is definition, meaning and usage of word tip

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Tip به فارسی با مثالهای کاربردی

معانی مختلفی برای کلمه “tip” وجود دارد.

  1. نکته: نصیحت. اطلاعات خوب

  1. Tom’s coach gave him a few tips on how he could improve in playing basketball.
  2. She can use a few tips in how to be a good waitress.
  3. I have a tip for you: In order to improve your English, practice reading in English for at least half an hour every day.
  1. مربی تام به او چند نکته در مورد اینکه چگونه می تواند در بازی بسکتبال پیشرفت کند به او داد.
  2. او می تواند از چند نکته برای اینکه چگونه یک پیشخدمت خوب باشد استفاده کند.
  3. یک نکته برای شما دارم: برای اینکه زبان انگلیسی خود را بهتر کنید، هر روز حداقل نیم ساعت مطالعه به زبان انگلیسی را تمرین کنید.

 

  1. نکته: پول برای خدمات خوب.

  1. The waitress received a big tip because she provided excellent service to her customers.
  2. John made over $200 in tips yesterday for parking cars. He’s a valet.
  3. Some housekeepers make a little extra money in tips if their supervisors don’t get to it first.
  4. The customers tipped the housekeepers $20 before leaving the hotel. (This sentence uses “tip” as a verb.)
  5. The guitarist makes money from tips when he performs in the subway.
  1. پیشخدمت انعام بزرگی دریافت کرد زیرا خدمات عالی را به مشتریان خود ارائه کرد.
  2. جان دیروز بیش از 200 دلار انعام برای پارک خودروها به دست آورد. او یک خدمتکار است
  3. برخی از خانه دارها در صورتی که سرپرستان آنها ابتدا به آن نرسند، کمی پول اضافی به دست می آورند.
  4. مشتریان قبل از ترک هتل 20 دلار به متصدیان خانه انعام دادند. (این جمله از “نوک” به عنوان فعل استفاده می کند.)
  5. گیتاریست وقتی در مترو اجرا می کند از انعام درآمد کسب می کند.

 

  1. نکته: پایان چیزی; نقطه یک شی

  1. He can touch the tip of his nose with his tongue.
  2. Glenda says the tips of her fingers hurt from all the work she did yesterday.
  3. Apples grow on the tip of a small branch on an apple tree.
  4. His name is on the tip of my tongue. (tip of one’s tongue = memory)
  1. او می تواند نوک بینی خود را با زبانش لمس کند.
  2. گلندا می‌گوید نوک انگشتانش از تمام کارهایی که دیروز انجام داد درد می‌کند.
  3. سیب ها روی نوک شاخه ای کوچک روی درخت سیب رشد می کنند.
  4. اسمش نوک زبانم است. (نوک زبان = حافظه)

 

  1. نکته: سقوط کردن; برای اعمال مقدار کمی فشار

  1. The stack of chairs tipped over onto the floor because they were too high.
  2. The boat started to tip in the wind.
  3. The basketball player tipped the ball into the net.
  1. پشته صندلی ها به دلیل ارتفاع زیاد روی زمین واژگون شد.
  2. قایق در باد شروع به واژگون شدن کرد.
  3. بسکتبالیست توپ را به تور دروازه فرستاد.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b