Meaning and usage of task word
What is definition, meaning and usage of word task

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Task به فارسی با مثالهای کاربردی

task نوعی کار یا وظیفه کوچک است. وظایفی در محل کار، مدرسه، خانه و هر مکانی وجود دارد که به نوعی تلاش برای انجام کاری نیاز دارد.

  1. I thought it would be easy to change the headlight on my car, but it turned out to be a difficult task.
  2. If you don’t fulfill certain tasks at work, you might lose your job.
  3. Jerry is a very good at tasks that require estimating costs.
  4. Sarah made a list of tasks that have to be completed before next weekend.
  5. We should hire someone to perform this task. It’s too time consuming.
  6. The U.S. military sent a task force into Afghanistan to help the government get rid of an insurgency. (task force = a group of people with a specific assignment.)
  7. Our supervisor has a reputation for being a taskmaster. (taskmaster = a person who tells other people what to do.)
  8. Fixing a flat tire on a bike is an easy task.
  1. فکر می کردم تعویض چراغ جلوی ماشینم آسان باشد، اما کار سختی بود.
  2. اگر وظایف خاصی را در محل کار انجام ندهید، ممکن است شغل خود را از دست بدهید.
  3. جری در کارهایی که نیاز به تخمین هزینه دارد بسیار خوب است.
  4. سارا لیستی از کارهایی که باید قبل از آخر هفته آینده تکمیل شوند تهیه کرد.
  5. ما باید یک نفر را برای انجام این کار استخدام کنیم. خیلی وقت گیره
  6. ارتش ایالات متحده یک گروه ویژه را به افغانستان فرستاد تا به دولت کمک کند تا از شر شورش خلاص شود. (گروه کاری = گروهی از افراد با یک وظیفه خاص.)
  7. سرپرست ما شهرت دارد که یک کارمند است. (taskmaster = شخصی که به دیگران می گوید چه کاری انجام دهند.)
  8. تعمیر پنچر شدن لاستیک روی دوچرخه کار آسانی است.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b