Meaning and usage of respect word
What is definition, meaning and usage of word respect

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Respect به فارسی با مثالهای کاربردی

respect احترام یا تحسین زیاد برای یک شخص یا یک چیز نشان دادن است. این کلمه را می توان به عنوان اسم یا فعل استفاده کرد:

  1. Students usually think highly of their teachers. They show respect to their teachers. (This sentence uses “respect” as a noun.)
  2. If you respect the law, you obey the law. (This sentence uses “respect” as a verb.)
  3. If you disrespect a police officer, you might get arrested. (The opposite of “respect” is “disrespect.”)
  4. It’s important to have respect for other people, regardless of their skin color, gender, or religion.
  5. We have great respect for those people who have come before us and helped create the society in which we live.
  6. Oscar attended the funeral of his neighbor to show his respects to the family and to the man who passed away.
  7. A supervisor earns the respect of his or her employees by treating them fairly and in an even-handed manner.
  1. دانش‌آموزان معمولاً به معلمان خود احترام می‌گذارند. آنها به معلمان خود احترام می گذارند. (این جمله از “respect” به عنوان اسم استفاده می کند.)
  2. اگر به قانون احترام می گذارید، قانون را رعایت می کنید. (این جمله از “respect” به عنوان فعل استفاده می کند.)
  3. اگر به یک افسر پلیس بی احترامی کنید، ممکن است دستگیر شوید. (مقابل “احترام” disrespect “بی احترامی” است.)
  4. مهم است که برای افراد دیگر صرف نظر از رنگ پوست، جنسیت یا مذهب آنها احترام قائل شوید.
  5. ما برای افرادی که پیش از ما آمده اند و به ایجاد جامعه ای که در آن زندگی می کنیم کمک زیادی می کنیم.
  6. اسکار در مراسم تشییع جنازه همسایه اش شرکت کرد احترام خود را نشان دهد به خانواده و مردی که درگذشت.
  7. یک سرپرست با رفتار منصفانه و منصفانه با کارکنان خود، احترام کارکنان خود را به دست می آورد.

 

کلمه respectful “احترام” یک صفت است:

  1. Young people should be respectful towards older people.
  2. The audience was attentive and respectful throughout the performance.
  3. The boy was thrown out of the classroom because he wasn’t being respectful towards the teacher. He was being disrespectful.
  4. I respectfully disagree with what you said. (The word “respectfully” is an adverb.)
  1. جوانان باید نسبت به افراد مسن احترام بگذارند.
  2. تماشاگران در طول اجرا با دقت و احترام برخورد کردند.
  3. پسربچه را به دلیل عدم احترام به معلم از کلاس بیرون انداختند. داشت بی احترامی می کرد
  4. من با احترام با آنچه شما گفتید مخالفم. (کلمه respectfully “با احترام” یک قید است.)

 

کلمه respectable “محترم” نیز یک صفت است:

  1. Bill comes from a respectable family.
  2. Dr. Michelle is a respectable member of the community.
  3. Several respectable leaders of the community gave their approval for a new homeless shelter.
  4. Bernie Sanders has a respectable amount of support for the nomination of his party. (He has a lot of support.)
  1. بیل از یک خانواده محترم است.
  2. دکتر میشل یکی از اعضای محترم جامعه است.
  3. چند تن از رهبران محترم جامعه موافقت خود را برای ایجاد سرپناه جدید برای بی خانمان ها اعلام کردند.
  4. برنی سندرز از نامزدی حزب خود حمایت قابل توجهی دارد. (او از حمایت زیادی برخوردار است.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.