Meaning and usage of piece word
What is definition, meaning and usage of word piece

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Piece به فارسی با مثالهای کاربردی

کلمه piece “قطعه” معمولاً به عنوان اسم برای اشاره به یک چیز یا بخشی از چیزی استفاده می شود.

  1. Harold ate a piece of pie.
  2. Would you like a piece of cake?
  3. I ate a piece of pizza for lunch.
  4. There are 500 puzzle pieces for this jigsaw puzzle.
  5. Minh bought a big piece of land for a farm in Wisconsin. (piece of land = usually a large area of land without buildings or houses)
  6. That’s a beautiful piece of land.
  7. Moonlight Sonata is a beautiful piece of music.
  8. Many famous pieces of art can be found at the Art Institute in Chicago.
  9. Following an accident, you can see pieces of cars lying in the street.
  10. A lamp fell off of the table and shattered in a thousand pieces.
  11. The queen is the most powerful piece in the game of chess.
  12. In monopoly, players move their pieces around the board by rolling dice.
  1. هارولد یک تکه پای خورد.
  2. آیا یک تکه کیک می خواهید؟
  3. ناهار یک تکه پیتزا خوردم.
  4. 500 قطعه پازل برای این پازل وجود دارد.
  5. مین یک قطعه زمین بزرگ برای مزرعه ای در ویسکانسین خرید. (piece of land = معمولاً یک زمین بزرگ بدون ساختمان یا خانه)
  6. این یک قطعه زمین زیبا است.
  7. سونات مهتاب یک قطعه موسیقی زیبا است
  8. بسیاری از آثار هنری معروف را می توان در موسسه هنر شیکاگو یافت.
  9. به دنبال تصادف، می توانید تکه هایی از ماشین ها را ببینید که در خیابان افتاده اند.
  10. چراغی از روی میز افتاد و هزار تکه شد.
  11. ملکه قوی ترین مهره در بازی شطرنج است.
  12. در حالت انحصاری، بازیکنان با انداختن تاس مهره های خود را در اطراف تخته حرکت می دهند.

 

راه های دیگری برای استفاده از کلمه “piece” وجود دارد.

  1. We’re hoping to get a piece of the action. (a piece of the action = sharing in the benefits)
  2. Zelda gave her coworker a piece of her mind. (a piece of one’s mind = a very strong opinion)
  3. Patty fell to pieces upon learning that her husband was not faithful to her. (fall to pieces = become upset)
  4. The police pieced together what happened on the evening of the young man’s disappearance. (This sentence uses “piece” as a verb. piece together = figure out)
  5. I read an interesting piece in the newspaper the other day. (piece = article, editorial, or opinion)
  6. John said the test was a piece of cake. (piece of cake = easy)
  1. ما امیدواریم که بخشی از عمل را دریافت کنیم. (a piece of action = اشتراک در منافع)
  2. زلدا بخشی از ذهنش را به همکارش داد. (a piece of one’s mind = نظر بسیار قوی)
  3. پتی وقتی فهمید که شوهرش به او وفادار نیست تکه تکه شد. (fall into pieces = ناراحت شدن)
  4. پلیس اتفاقاتی که در غروب ناپدید شدن مرد جوان رخ داد را جمع آوری کرد. (این جمله از “قطعه” به عنوان فعل استفاده می کند. piece together = فهمیدن)
  5. روز گذشته یک مطلب جالب در روزنامه خواندم. (piece = مقاله، سرمقاله یا نظر)
  6. جان گفت این آزمایش یک تکه کیک بود. (piece of cake = آسان)

توجه: کلمه “piece” را با کلمه peace “صلح” اشتباه نگیرید.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b