Meaning and usage of mushy word
What is definition, meaning and usage of word mushy

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Mushy به فارسی با مثالهای کاربردی

کلمه “mushy” صفتی است که معمولاً غذاهای نرم یا خیلی نرم را توصیف می کند که چیز خوبی نیست. “Mushy” شبیه به کلمه “Soggy” است.

  1. If you boil noodles for too long, they’ll be mushy.
  2. The dinner we ordered at the hotel was terrible. The steak was tough, the potatoes were cold, and the asparagus was mushy.
  3. This fruit is old and mushy. I need to get some fresh fruit.
  4. If you use too much water when cooking rice, it turns out kind of mushy. Most people prefer rice that’s firm and not too mushy.
  5. Some people like mushy food.
  1. اگر نودل ها را برای مدت طولانی بجوشانید، نرم می شوند.
  2. شامی که در هتل سفارش دادیم وحشتناک بود. استیک سفت بود، سیب‌زمینی‌ها سرد بودند و مارچوبه‌ها لطیف بودند.
  3. این میوه قدیمی و لطیف است. باید میوه تازه بگیرم
  4. اگر هنگام پختن برنج از آب زیاد استفاده کنید، یک جورهایی لطیف می شود. اکثر مردم برنجی را ترجیح می دهند که سفت باشد و خیلی نرم نباشد.
  5. برخی از افراد غذاهای لطیف دوست دارند.

 

برای ساختن اسم، “ness” را به آخر “mushy” اضافه کنید و “y” را به “i” تغییر دهید. توصیه نمی‌کنیم از mushiness استفاده کنید، زیرا کلمه‌ای نسبتاً غیر معمول است، اما این نشان می‌دهد که چگونه می‌توانید از یک بخش گفتار (صفتی که به «y» ختم می‌شود) به قسمت دیگر (یک اسم) بروید.

  1. The mushiness of the soggy toast made me want to gag, so I thew it away.
  1. لطافت نان تست خیس باعث شد بخواهم آه کنم، بنابراین آن را دور زدم.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.