Meaning and usage of man word
What is definition, meaning and usage of word man

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Man به فارسی با مثالهای کاربردی

معمولاً فردی که بالای 18 سال سن دارد و دارای جنسیت مذکر است (در ایالات متحده) از کلمه man “مرد” استفاده کنید.

مفرد جمع
man

مرد

men

مردان

  1. A man walked into the room and sat down.
  2. Two men walked into the room and sat down.
  1. مردی وارد اتاق شد و نشست.
  2. دو مرد وارد اتاق شدند و نشستند.

 

گاهی اوقات شکل ملکی این اسم گیج کننده است. این به این دلیل است که “man” یک اسم نامنظم است. هنگامی که به صورت جمع استفاده می شود، آپستروف قبل از “s” قرار می گیرد. به طور معمول، یک آپستروف پس از “s” در جمع مالکانه (کتاب های دانش آموزان، حقوق کارگران) قرار می گیرد.

  1. That looks like a man’s jacket. (singular possessive)
  2. Where’s the men’s room. (plural possessive)
  3. Are these men’s shoes?
  4. A man’s car smashed into the building.
  1. شبیه ژاکت مردانه است. (مفرد ملکی)
  2. اتاق مردانه کجاست (جمع ملکی)
  3. این کفش مردانه است؟
  4. ماشین مردی به داخل ساختمان کوبید.

 

چند عبارت وجود دارد که از کلمه “man” استفاده می کنند.

  1. A man’s gotta do what a man’s gotta do. (A man has to take responsibility or take command of certain situations.)
  2. He’s a man’s man. (Men admire him.)
  3. Who’s the man around the house? (Who makes the decisions and takes care of problems?)
  4. A man’s home is his castle.
  5. Don’t give in to the man. (the man = an authority figure, such as a boss)
  6. You’re the man! (You did something well. Your performance was good.)
  1. یک مرد باید کاری را انجام دهد که یک مرد باید انجام دهد. (یک مرد باید مسئولیت موقعیت های خاصی را بپذیرد یا فرماندهی کند.)
  2. او مرد یک مرد است. (مردها او را تحسین می کنند.)
  3. مرد اطراف خانه کیست؟ (چه کسی تصمیم می گیرد و به مشکلات رسیدگی می کند؟)
  4. خانه یک مرد قلعه اوست.
  5. تسلیم مرد نشو (the man = یک شخصیت اقتدار، مانند یک رئیس)
  6. تو مردی! (تو کار خوبی انجام دادی. عملکردت خوب بود.)

 

اخیراً از “man” به عنوان فعل در عبارت “man up” استفاده می شود. To man up  این است که مانند یک مرد رفتار کنید و به مسئولیت های خود رسیدگی کنید.

  1. The woman told her husband to man up and take care of the problem.
  2. You’re going to have to man up.
  3. He has to man up and talk to his coworker honestly about their differences.
  1. زن به شوهرش گفت که مرد شود و مشکل را حل کند.
  2. شما مجبور خواهید بود که مرد شوید.
  3. او باید مرد شود و با همکارش صادقانه در مورد اختلافات آنها صحبت کند.

 

در سلام كردن ديگري يا تعجب از كلمه مرد نيز استفاده مي شود:

  1. Man, it’s hot outside today!
  2. Hey man, how’s it going?
  3. What’s up, man?
  1. مرد، امروز بیرون گرم است!
  2. هی مرد، اوضاع چطوره؟
  3. چه خبر مرد؟

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.