Meaning and usage of lump word
What is definition, meaning and usage of word lump

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Lump به فارسی با مثالهای کاربردی

lump ناحیه کوچک و برجسته ای است که نشان دهنده آسیب یا مشکل است. شبیه کلمه bump “برآمدگی” است.

  1. John has a small lump on top of his head after falling off of his bike.
  2. Martha felt a lump near her breast, so she made an appointment to see a doctor.
  3. The yogurt had some strange lumps in it, so we didn’t eat it.
  4. Jeremy got a lump in his throat while thinking about his dearly departed wife. (a lump in one’s throat = an emotional response, usually sadness)
  5. This oatmeal is all lumpy. (The word “lumpy” is an adjective. It’s similar to “bumpy.”)
  6. Bob has taken a few lumps in his position, but he’s managed things well. (To take lumps is to manage difficulty.)
  1. جان پس از افتادن از دوچرخه، یک توده کوچک بالای سرش دارد.
  2. مارتا توده ای را در نزدیکی سینه خود احساس کرد، بنابراین قرار ملاقات با پزشک گذاشت.
  3. ماست توده های عجیبی داشت، بنابراین ما آن را نخوردیم.
  4. جرمی در حالی که به همسر مرحومش فکر می کرد، توده ای در گلویش گرفت. (a lump in one’s throat = یک واکنش احساسی، معمولاً غم و اندوه)
  5. این بلغور جو دوسر همه گلوله است. (کلمه “lumpy” یک صفت است. شبیه “bumpy” است.)
  6. باب چند تکه در موقعیت خود ایجاد کرده است، اما او به خوبی کارها را مدیریت کرده است. (To take lumps : مدیریت دشواری است.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b