Meaning and usage of grip word
What is definition, meaning and usage of word grip

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Grip به فارسی با مثالهای کاربردی

To grip something نگه داشتن و کنترل آن است. این کلمه را می توان به عنوان فعل یا اسم استفاده کرد، اما معمولاً به صورت اسم است:

  1. Let me a get a grip on this couch before we move it.
  2. Do you have a good grip on that?
  3. Check your grip.
  4. Don’t lose your grip!
  5. Tom lost his grip on the box and dropped it.
  6. The police officers gripped the man by both arms as he was lead away from the courtroom.
  7. If you don’t grip your phone tightly enough, you might drop it. (grip = hold. The word “hold” is probably better.)
  8. It’s important to have a strong grip on a football before throwing it.
  9. Vince has a strong grip. I could feel it when I shook his hand. (This is the kind of thing that a man might say after shaking another man’s hand. Some men squeeze hard when shaking hands. It’s rarely said of a woman
  1. اجازه دهید قبل از اینکه این کاناپه را جابجا کنیم، آن را در دست بگیرم.
  2. آیا تسلط خوبی به آن دارید؟
  3. چسبندگی خود را بررسی کنید.
  4. کنترل خود را از دست ندهید!
  5. تام دستش را روی جعبه از دست داد و آن را رها کرد.
  6. افسران پلیس در حالی که مرد را از دادگاه دور می کردند، از هر دو دست او گرفتند.
  7. اگر گوشی خود را به اندازه کافی محکم نگیرید، ممکن است آن را رها کنید. (grip = نگه داشتن. احتمالاً کلمه hold بهتر است.)
  8. مهم است که قبل از پرتاب فوتبال، یک چنگال قوی روی آن داشته باشید.
  9. وینس چنگال قوی دارد. وقتی دستش را فشردم حسش کردم. (این چیزی است که یک مرد ممکن است پس از دست دادن با مرد دیگری بگوید. برخی از مردان هنگام دست دادن به شدت فشار می دهند. به ندرت در مورد یک زن گفته می شود زیرا زنان وقتی با شخص دیگری دست می دهند محکم فشار نمی دهند.)

 

کلمه “grip” معمولاً در زبان انگلیسی گفتاری هنگامی که در مورد کنترل شخص بر چیزی (محسوس یا ناملموس) صحبت می شود، یافت می شود:

  1. You’ve got to get a grip. (get a grip = stop acting foolishly or try to control yourself)
  2. You’ve got to get a grip on yourself.
  3. Donald doesn’t have a firm grip on reality. (a firm grip = understanding)
  4. It’s time to come to grips with what’s happening. (come to grips = be realistic)
  5. The leader of the country lost his grip on power and was ousted from his position. (lose one’s grip = lost control)
  1. شما باید خود را کنترل کنید. (get a grip. = دست از احمقانه نکنید یا سعی کنید خود را کنترل کنید)
  2. شما باید خود را کنترل کنید.
  3. دونالد این کار را نمی کند تسلط محکمی بر واقعیت داشته باشید. ((a firm grip = درک)
  4. وقت آن است که به چنگ بیایند با اتفاقی که می افتد (come to grips = واقع بین باشید)
  5. رهبر کشور خود را از دست داد گرفتن قدرت و از سمت خود برکنار شد. lose one’s grip = از دست دادن کنترل)

 

این کلمه همچنین برای اشاره به قسمتی از دوچرخه یا موتور سیکلت استفاده می شود که دستان شما برای هدایت وسیله نقلیه می روند:

  1. The grips on my bike are made of some kind of rubber.
  2. Sarah needs to get some new grips.
  1. دستگیره های دوچرخه من از نوعی لاستیک ساخته شده است.
  2. سارا نیاز به چند دستیابی جدید دارد.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.