Meaning and usage of feed word
What is definition, meaning and usage of word feed

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Feed به فارسی با مثالهای کاربردی

هنگام دادن غذا به حیوان یا انسان از کلمه “feed” استفاده کنید.

ساده گذشته فعل ماضی
feed
  1.  غذا دادن
fed

تغذیه شد

fed

تغذیه شده است

  1. Pamela fed her baby. (past tense)
  2. Tom feeds his kids before he leaves for work.
  3. Roger barely makes enough money to feed his family.
  4. Have you ever needed to feed farm animals? (This question is in the present perfect tense.)
  5. What do you feed a horse?
  6. We’re feeding our dog a special type of dog food.
  1. پاملا به نوزادش غذا داد. (زمان گذشته)
  2. تام قبل از رفتن به سر کار به بچه هایش غذا می دهد.
  3. راجر به سختی پول کافی برای تغذیه خانواده اش به دست می آورد.
  4. آیا تا به حال نیاز به غذا دادن به حیوانات مزرعه داشته اید؟ (این سوال در زمان حال کامل است.)
  5. به اسب چی غذا میدی؟
  6. ما به سگ خود با نوع خاصی از غذای سگ غذا می دهیم.

 

از “fed” به عنوان صفت استفاده کنید.

  1. The kids are all fed. (They have been given food.)
  2. The people in that refugee camp are not well fed. (They aren’t receiving enough nutritional food.)
  1. بچه ها همه سیر شده اند. (به آنها غذا داده شده است.)
  2. مردم آن کمپ پناهندگان به خوبی تغذیه نمی شوند. (آنها غذای مغذی کافی دریافت نمی کنند.)

 

کلمه feed نیز به معنی دادن اطلاعات است

  1. They fed us the wrong information.
  2. Management keeps feeding the employees misinformation about how profitable the company is.
  1. اطلاعات اشتباهی به ما دادند.
  2. مدیریت مدام به کارکنان اطلاعات نادرست درباره میزان سودآوری شرکت می دهد.

 

وقتی شما feed یک چیز، کلمه “feed” به معنای put into “قرار دادن” است.

  1. Sandra went to feed the meter. (She left to put money into a parking meter.)
  2. Did you feed the right kind of information into the computer?
  3. This creek feeds into the Mississippi River. (The water flows from the creek to the river.)
  1. ساندرا رفت تا متر را تغذیه کند. (او رفت تا پول را در پارکومتر بگذارد.)
  2. آیا نوع درستی از اطلاعات را به رایانه وارد کردید؟
  3. این نهر به رودخانه می سی سی پی می ریزد. (آب از نهر به رودخانه می ریزد.)

 

برخی اصطلاحات و اصطلاحات وجود دارد که از کلمه “feed” استفاده می کنند.

  1. I’m fed up with this job! I’m quitting. (fed up = out of patience; angry)
  2. The city council meeting suddenly became a feeding frenzy as citizens shouted their outrage. (feeding frenzy = a situation that is out of control.)
  3. The students are feeding off of each other. (To feed off of means to influence. It can be good or bad.)
  4. Julia and Edward are feeding off of the anger they feel towards each other.
  5. Thanks for your feedback! (feedback = comments; suggestions for improvement)
  1. من از این کار خسته شدم! من ترک می کنم. (fed up = بی حوصله؛ عصبانی)
  2. جلسه شورای شهر در حالی که شهروندان خشم خود را فریاد می زدند ناگهان به جنون تبدیل شد. (feeding frenzy = وضعیتی که از کنترل خارج شده است.)
  3. دانش آموزان در حال تغذیه از یکدیگر هستند. (To feed off of وسیله ای برای تأثیرگذاری می تواند خوب یا بد باشد.)
  4. جولیا و ادوارد از عصبانیتی که نسبت به یکدیگر احساس می کنند تغذیه می شوند.
  5. با تشکر از بازخورد شما! (feedback = نظرات؛ پیشنهادات برای بهبود)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b