بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!
ترجمه کلمه Emotion به فارسی با مثالهای کاربردی
یک emotion یک احساس انسانی است نمونه هایی از احساسات عبارتند از عشق، نفرت، ترس، خشم، شادی و غم. کلمه emotion “احساس” اغلب برای موقعیت هایی استفاده می شود که در آن احساسات بسیار عمیق و شامل غم و اندوه یا خشم است.
- There was a lot of emotion expressed at the funeral.
- The man showed no emotion when he learned that his father had died.
- Yolanda tried to control her emotions as she talked about someone who attacked her.
- People who attended the meeting expressed a wide range of emotions when talking about their addictions to drugs and alcohol.
- The members of the team tried to keep their emotions in check when they lost the championship. (keep emotions in check = control one’s feelings)
- در مراسم تشییع جنازه احساسات زیادی ابراز شد.
- مرد وقتی فهمید که پدرش مرده هیچ احساسی نشان نداد.
- یولاندا سعی کرد احساسات خود را کنترل کند و در مورد کسی که به او حمله کرده صحبت می کرد.
- افرادی که در این جلسه شرکت کردند، هنگام صحبت در مورد اعتیاد خود به مواد مخدر و الکل، طیف وسیعی از احساسات را ابراز کردند.
- اعضای تیم وقتی قهرمانی را از دست دادند سعی کردند احساسات خود را کنترل کنند. (احساسات را کنترل کنید = احساسات خود را کنترل کنید)
کلمه emotional “احساسی” یک صفت است.
- There was an emotional response at the community meeting.
- Tim gets emotional when he thinks about his mother. (The verb “get” is often used with “emotional.”)
- I’m sorry, I don’t mean to get emotional, but this is difficult.
- Vanessa got emotional at her friend’s wedding.
- در جلسه اجتماع واکنش احساسی داشت.
- تیم وقتی به مادرش فکر می کند احساساتی می شود. (فعل “دریافت” اغلب با “احساسی” استفاده می شود.)
- متاسفم، قصد ندارم احساساتی شوم، اما این سخت است.
- ونسا در عروسی دوستش احساساتی شد.
کلمه emotionally “عاطفی” یک قید است:
- The woman became emotionally unstable following the death of her cat.
- When the man’s wife started to become emotionally abusive, he divorced her.
- Dan tries not to get emotionally involved in his clients’ personal situations because it isn’t professional.
- این زن پس از مرگ گربه اش از نظر عاطفی بی ثبات شد.
- وقتی همسر مرد شروع به آزار عاطفی کرد، او از او طلاق گرفت.
- دن سعی میکند از لحاظ احساسی درگیر موقعیتهای شخصی مشتریانش نشود، زیرا این کار حرفهای نیست.
فرهنگ لغت ضروری انگلیسی
برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع میشوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.