Meaning and usage of deep word
What is definition, meaning and usage of word deep

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Deep به فارسی با مثالهای کاربردی

بسیار پایین تر از بالا یا سطح چیزی ناحیه ای است که deep “عمیق” هست. کلمه “deep” متضاد shallow  “کم عمق” است.

  1. Some fish live deep below the surface of the water.
  2. There are many deep craters on the surface of the moon.
  3. When Rena took her children to the beach, they dug deep holes in the sand.
  4. The water at the beach was just a few feet deep.
  5. A snowstorm left a large amount of snow that was three feet deep in some places.
  6. A little boy got a deep cut on his arm, so he was taken to the clinic where a doctor stitched up his wound.
  1. برخی از ماهی ها در اعماق سطح آب زندگی می کنند.
  2. دهانه های عمیق زیادی در سطح ماه وجود دارد.
  3. وقتی رنا فرزندانش را به ساحل برد، آنها چاله های عمیقی در شن ها حفر کردند.
  4. عمق آب در ساحل فقط چند فوت بود.
  5. طوفان برف حجم زیادی برف به جا گذاشت که عمق آن در برخی نقاط به سه فوت رسید.
  6. پسر کوچکی بریدگی عمیقی بر روی بازوی خود داشت، بنابراین او را به کلینیک بردند، جایی که دکتر زخم او را بخیه زد.

 

اگر چیزی deep هست ممکن است شدت یا کیفیت قوی داشته باشد. این کمی شبیه به کلمات “really” و “very” است.

  1. They’re deep in debt. (They’re really in debt.)
  2. The people of Springfield have a deep belief in the future of their town. (They believe in the town very much.)
  3. Joe is in deep water after it was learned that he’d been stealing from the company he works for. (deep water = in serious trouble)
  4. Christina has deep blue eyes.
  5. Dan has a deep voice. (deep voice = low voice)
  6. The man fell into a deep sleep after working all day.
  7. She has some very deep secrets which she keeps to herself.
  8. We’re deeply troubled by a financial crisis that is affecting our school.
  9. The two young people are deeply in love with each other. (These last two sentences use “deeply” as an adverb.)
  1. آنها عمیقاً در بدهی هستند. (آنها واقعاً بدهکار هستند.)
  2. مردم اسپرینگفیلد اعتقاد عمیقی به آینده شهر خود دارند. (آنها به شهر بسیار اعتقاد دارند.)
  3. جو پس از اینکه فهمیدند از شرکتی که در آن کار می کند دزدی کرده است، در آب های عمیق است. (آب عمیق = در مشکل جدی)
  4. کریستینا چشمان آبی عمیقی دارد.
  5. دن صدای عمیقی دارد. (صدای عمیق = صدای کم)
  6. مرد پس از تمام روز کار به خواب عمیقی فرو رفت.
  7. او رازهای بسیار عمیقی دارد که آنها را برای خودش نگه می دارد.
  8. ما عمیقاً از یک بحران مالی که مدرسه ما را تحت تأثیر قرار داده است، ناراحت هستیم.
  9. این دو جوان عمیقاً عاشق یکدیگر هستند. (این دو جمله آخر از “عمیق” به عنوان قید استفاده می کنند.)

 

کلمه “deep” همچنین می تواند برای توصیف چیزی که پیچیده یا لایه لایه با معانی مختلف است استفاده شود:

  1. Our philosophy instructor is a very deep thinker.
  2. He’s deep in thought.
  3. The students were thrilled to discover the deeper meanings that are in the poem.
  4. That’s so deep. (That’s an interesting and complex thought.)
  1. مربی فلسفه ما یک متفکر بسیار عمیق است.
  2. او در فکر فرو رفته است
  3. دانش آموزان از کشف معانی عمیق تری که در شعر وجود دارد هیجان زده شدند.
  4. این خیلی عمیق است (این یک فکر جالب و پیچیده است.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.