Meaning and usage of breath word
What is definition, meaning and usage of word breath

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Breath به فارسی با مثالهای کاربردی

breath چیزی است که به صورت هوا به دهان شما وارد و خارج می شود. این کلمه یک اسم است. اغلب در یک عبارت استفاده می شود.

  1. Take a breath. (Relax.)
  2. I need to take a breath. (I’m exhausted. I need a break.)
  3. I’m out of breath. (I need to stop exercising or moving my body.)
  4. The performance took my breath away. (I saw something really amazing!)
  5. Everyone says she’s a breath of fresh air. (She is interesting and pleasant in contrast to what is ordinary.)
  6. That guy has bad breath. (The air from his mouth smells bad.)
  7. I can see my breath.
  1. نفس بکش (آرام باش.)
  2. باید یه نفس بکشم (خسته ام. نیاز به استراحت دارم.)
  3. نفسم بند میاد (من باید ورزش یا حرکت بدنم را متوقف کنم.)
  4. اجرا نفسم را گرفت. (من یک چیز واقعا شگفت انگیز دیدم!)
  5. همه می گویند او یک نفس تازه است. (او در مقابل آنچه معمولی است جالب و دلپذیر است.)
  6. آن مرد بوی بد دهان دارد. (هوای دهانش بوی بدی می دهد.)
  7. می توانم نفسم را ببینم.

 

پسوند «less» را اضافه کنید تا صفت breathless «بی نفس» را بسازید.

  1. My grandfather was breathless after walking up the stairs. (He was out of breath.)
  2. The performance left us breathless. (It was very good.)
  3. I’m breathless. (I’m surprised.)
  1. پدربزرگم بعد از بالا رفتن از پله ها نفس نفس نمی زد. (نفسش بند آمده بود.)
  2. اجرا نفسمان را رها کرد. (خیلی خوب بود.)
  3. نفسم تنگ شده (تعجب کردم.)

به تفاوت تلفظ بین کلمات “breath” و “breathe” توجه کنید.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.