Meaning and usage of break word
What is definition, meaning and usage of word break

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Break به فارسی با مثالهای کاربردی

break شکستن چیزی برای تغییر آن است، معمولاً به روشی که نامطلوب یا مخرب است.

ساده گذشته فعل ماضی
break

شکستن

broke

شکست

broken

شکسته

  1. The waiter broke a bottle of wine.
  2. The bottle is broken. (In this sentence, “broken” is an adjective.)
  3. A ball went through the window and broke it.
  4. Broken glass was everywhere.
  5. He’s breaking his guitar. (Sometimes the act of breaking something is intentional.)
  6. Edward’s girlfriend broke up with him. (She ended their relationship.)
  7. He has a broken heart. (The word “broken” is an adjective in this sentence.)
  8. Bernardo is just about to break. He can’t take the stress of his position at work.
  1. پیشخدمت بطری شراب را شکست.
  2. بطری شکسته است. (در این جمله «شکسته» یک صفت است.)
  3. یک توپ از پنجره عبور کرد و آن را شکست.
  4. شیشه شکسته همه جا بود.
  5. داره گیتارشو میشکنه (گاهی اوقات شکستن چیزی عمدی است.)
  6. دوست دختر ادوارد از او جدا شد. (او به رابطه آنها پایان داد.)
  7. او قلب شکسته ای دارد. (کلمه شکسته در این جمله صفت است.)
  8. برناردو در آستانه شکستن است. او نمی تواند استرس موقعیت خود را در محل کار تحمل کند.

 

در برخی موارد، break لازم است تا  چیزی را تغییر دهید تا مفیدتر باشد:

  1. In order to make an omelet, you have to break a few eggs.
  2. When using a large bill such as a 100-dollar bill, some stores might not have enough money on hand to break it. (break = provide smaller denominations of money)
  3. At the beginning of a game of pool or billiards, a player breaks by hitting a racked set of balls with a cue ball.
  1. برای درست کردن املت باید چند عدد تخم مرغ بشکنید.
  2. هنگام استفاده از یک اسکناس بزرگ مانند اسکناس 100 دلاری، ممکن است برخی فروشگاه ها پول کافی برای شکستن آن نداشته باشند. (شکست = ارائه پول کوچکتر)
  3. در ابتدای یک بازی استخر یا بیلیارد، بازیکن با ضربه زدن به مجموعه‌ای از توپ‌های دسته‌بندی شده با توپ نشانه شکسته می‌شود.

 

اگر شخصی به طور غیرقانونی وارد خانه شما شود، او breaks in.

  1. Todd was caught breaking into someone’s house.
  2. Breaking and entering is a serious crime.
  3. After he was arrested, tried, convicted, and given a ten year-sentence, he broke out of prison.
  1. تاد در حال نفوذ به خانه کسی دستگیر شد.
  2. شکستن و ورود جرم سنگینی است.
  3. پس از دستگیری، محاکمه، محکومیت و 10 سال حبس از زندان خارج شد.

 

در این جملات “breaking” یک صفت است.

  1. In breaking news, a cease-fire was announced by both sides.
  2. Leonard is broke. (broke = no money)
  3. Break dancing is a form of dance that originated in urban areas in the United States.
  4. Cynthia has a broken arm. (The bone in her arm broke.)
  5. Employees of the company can but food in the break room. (break room = a place for taking a break)
  1. در خبر فوری، آتش بس از سوی دو طرف اعلام شد.
  2. لئونارد شکسته است. (شکست = بدون پول)
  3. رقص بریک شکلی از رقص است که در مناطق شهری در ایالات متحده ایجاد شده است.
  4. سینتیا دستش شکسته است. (استخوان بازویش شکست.)
  5. کارمندان شرکت می توانند در اتاق استراحت غذا بخورند. (اتاق استراحت = مکانی برای استراحت)

 

به عنوان یک اسم، کلمه “break” معانی مختلفی دارد:

  1. I need to take a break. (I need to rest.)
  2. Our class took a ten-minute break.
  3. Many college students spend their spring break in Florida. (spring break = a one-week break from college, particularly popular among wealthy kids who have money to travel)
  4. Bill is finally going to get his big break as an actor. (break = opportunity)
  5. There’s going to be a break in the weather next week. (break – a change)
  6. A sudden break out of measles forced the cancellation of classes. (break out = the appearance of disease)
  7. During the prison break, three inmates escaped.
  1. من باید استراحت کنم (من نیاز به استراحت دارم.)
  2. کلاس ما ده دقیقه استراحت کرد.
  3. بسیاری از دانشجویان کالج تعطیلات بهاری خود را در فلوریدا می گذرانند. (تعطیلات بهاری = استراحت یک هفته ای از دانشگاه، به ویژه در بین بچه های ثروتمندی که پول سفر دارند)
  4. بیل بالاخره به عنوان یک بازیگر به شکست بزرگ خود دست خواهد یافت. (شکست = فرصت)
  5. هفته آینده یک استراحت در هوا وجود دارد. (شکست – تغییر)
  6. شیوع ناگهانی سرخک باعث لغو کلاس ها شد. (شکستن = ظهور بیماری)
  7. در طول تعطیلات زندان، سه زندانی فرار کردند.

 

اصطلاحات و عبارات زیادی وجود دارد که از کلمه “break” استفاده می کنند.

  1. I’m sorry, I have to break some bad news to you.
  2. This discovery breaks new ground in the area of cancer research.
  3. Your cell phone is breaking up. (The wireless connection is bad.)
  4. Okay, break it up! (Stop fighting.)
  5. The sun is just starting to break through the clouds.
  6. The police had to break up a fight.
  1. متاسفم، باید یک خبر بد به شما بدهم. (break bad news = خبر بد بگویید)
  2. این کشف زمینه جدیدی را در زمینه تحقیقات سرطان ایجاد می کند. (break ground = کشف چیز جدیدی)
  3. تلفن همراه شما در حال خراب شدن است. (اتصال بی سیم بد است.)
  4. باشه جداش کن (از دعوا دست بردارید.)
  5. خورشید تازه شروع به شکستن ابرها کرده است. (break through = نشان دادن از طریق)
  6. پلیس مجبور شد دعوا را تمام کند.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.