Meaning and usage of begin word
What is definition, meaning and usage of word begin

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Begin به فارسی با مثالهای کاربردی

وقتی چیزی شروع می شود، آن را begin آغاز می شود. این کلمه را می توان برای یک شخص یا یک چیز به کار برد.

  1. The day begins when the sun rises.
  2. A novel begins on page one.
  3. The alphabet begins with the letter A.
  4. Mary’s name begins with the letter M.
  5. At what age does a baby begin to walk?
  6. Most kids begin kindergarten at the age of five or six.
  7. When did you begin to learn English?
  1. روز با طلوع خورشید شروع می شود.
  2. یک رمان از صفحه اول شروع می شود.
  3. الفبا با حرف شروع می شود الف.
  4. نام مریم با حرف شروع می شود م.
  5. کودک از چه سنی شروع به راه رفتن می کند؟
  6. بیشتر بچه ها مهدکودک را از سن پنج یا شش سالگی شروع می کنند.
  7. از چه زمانی شروع به یادگیری زبان انگلیسی کردید؟

 

“begin” یک فعل بی قاعده است و شکل فعل بسته به زمان تغییر می کند:

ساده گذشته فعل ماضی
begin

شروع کردن

began

آغاز شد

begun

آغاز شد

  1. The class began ten minutes ago. (past tense)
  2. The movie hasn’t begun yet. (present perfect tense)
  3. Yolanda will begin college in the fall. (future tense)
  4. Peter is beginning to learn Spanish.
  5. When did their problems begin?
  1. کلاس ده دقیقه پیش شروع شد. (زمان گذشته)
  2. فیلم هنوز شروع نشده (زمان حال کامل)
  3. یولاندا در پاییز کالج را آغاز خواهد کرد. (زمان آینده)
  4. پیتر شروع به یادگیری اسپانیایی می کند.
  5. مشکلات آنها از چه زمانی شروع شد؟

 

کلمه “beginning” یک اسم است:

  1. The beginning of the novel was fascinating.
  2. Beginning a new life in another country is difficult.
  3. Scientists theorize that a “big bang” marked the beginning of the universe.
  4. Let’s start from the beginning. (Tell me what happened at the start.)
  1. شروع رمان جذاب بود.
  2. شروع یک زندگی جدید در یک کشور دیگر دشوار است.
  3. دانشمندان این نظریه را مطرح می‌کنند که یک «بیگ بنگ» آغاز جهان را نشان می‌دهد.
  4. از اول شروع کنیم (به من بگویید در ابتدا چه اتفاقی افتاد.)

 

beginner شخصی است که برای اولین بار کاری انجام می دهد:

  1. She’s learning how to drive. She’s a beginner.
  2. Don’t be too critical of his abilities. He’s still a beginner.
  3. I’m sorry my piano playing is so bad. I’m still a beginner.
  4. Few people want to be operated on by a beginning surgeon. It’s preferable to have a procedure done by an expert with a lot of experience rather than a beginner.
  1. او در حال یادگیری رانندگی است. او یک مبتدی است
  2. از توانایی های او خیلی انتقاد نکنید. او هنوز مبتدی است.
  3. متاسفم که پیانو زدن من خیلی بد است. من هنوز مبتدی هستم
  4. تعداد کمی از مردم می خواهند توسط یک جراح مبتدی جراحی شوند. ترجیحاً این روش توسط یک متخصص با تجربه زیاد به جای یک مبتدی انجام شود.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.

 

fr-article-ad-3b