Meaning and usage of become word
What is definition, meaning and usage of word become

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Become به فارسی با مثالهای کاربردی

become چیزی یا کسی قرار است تغییر کند این کلمه اغلب برای شرایط استفاده می شود:

ساده گذشته فعل ماضی
become

تبدیل شدن

became

تبدیل شد

become

تبدیل شود

  1. We all became hungry after a two-hour hike through the woods.
  2. The weather is becoming warmer now that it’s March.
  3. Jill says she’s becoming sick. She’s been sneezing a lot lately.
  4. Once it becomes warm enough, we can plant some potatoes in the garden.
  5. Traffic in this area is becoming a problem.
  6. It’s becoming clear to everyone that this is a problem.
  7. Their business has finally become profitable.
  1. همه ما بعد از دو ساعت پیاده روی در جنگل گرسنه شدیم.
  2. حالا که مارس است هوا گرمتر می شود.
  3. جیل می گوید که او در حال بیمار شدن است. او اخیراً زیاد عطسه می کند.
  4. وقتی هوا به اندازه کافی گرم شد، می توانیم مقداری سیب زمینی در باغچه بکاریم.
  5. ترافیک در این منطقه در حال تبدیل شدن به یک مشکل است.
  6. برای همه روشن شده است که این یک مشکل است.
  7. کسب و کار آنها بالاخره سودآور شده است.

 

کلمه “become” اغلب زمانی که یک فرد رشد می کند و بالغ می شود استفاده می شود:

  1. Sheila wants to become a doctor.
  2. Becoming a doctor is important to her.
  3. Bob is taking acting lessons in order to become an actor.
  4. Becoming a parent is a big change in a person’s life.
  5. Tony and Linda became parents last year.
  6. When they found out they were going to become parents, they were a little nervous.
  1. شیلا می خواهد پزشک شود.
  2. دکتر شدن برای او مهم است.
  3. باب در حال گذراندن دوره های بازیگری است تا بازیگر شود.
  4. پدر و مادر شدن یک تغییر بزرگ در زندگی یک فرد است.
  5. تونی و لیندا سال گذشته پدر و مادر شدند.
  6. وقتی فهمیدند قرار است پدر و مادر شوند، کمی عصبی شدند.

 

کلمه “become” برای بیان جذابیت یا زیبایی نیز استفاده می شود:

  1. The dress becomes her. (She looks good in the dress.)
  2. Her smile is quite becoming. (This sentence uses “becoming” as an adjective.)
  3. His behavior at the party was quite unbecoming for a person in his position. (unbecoming = not becoming; not appropriate)
  4. It’s unbecoming for a person in a business environment to use foul language.
  5. His conduct was unbecoming on an officer. (This statement is commonly used when describing the behavior of high-ranking member of the military.)
  1. لباس تبدیل به او می شود. (او در لباس خوب به نظر می رسد.)
  2. لبخند او کاملاً در حال تبدیل شدن است. (این جمله از «شدن» به عنوان صفت استفاده می کند.)
  3. رفتار او در مهمانی برای فردی که در موقعیت خود بود کاملاً نامناسب بود. (ناشایست = نشدن؛ مناسب نبودن)
  4. برای فردی که در یک محیط کسب و کار است استفاده از الفاظ رکیک نامناسب است.
  5. رفتار او برای یک افسر ناپسند بود. (این عبارت معمولاً هنگام توصیف رفتار اعضای عالی رتبه ارتش استفاده می شود.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.