بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!
ترجمه کلمه Bad به فارسی با مثالهای کاربردی
کلمه “Bad” نشان دهنده واژگان بسیار ابتدایی انگلیسی است. بد برعکس خوب است. با این حال، نکات مهمی وجود دارد که باید در مورد نحوه استفاده از این کلمه بدانید زیرا ممکن است معنای این کلمه همیشه واضح نباشد. به این نمونه ها دقت کنید:
- He has a bad back. (His back is not healthy.)
- These batteries are bad. (They don’t work any more.)
- This mango is bad. (The mango is rotten.)
- I have a bad memory. (I can’t remember things.)
- This car has a bad engine. (The engine needs to be replaced.)
- Vanessa has a bad headache. (Her head really hurts.)
- کمرش بد است. (کمرش سالم نیست.)
- این باتری ها بد هستند. (دیگر کار نمی کنند.)
- این انبه بد است. (انبه پوسیده است.)
- من حافظه بدی دارم (چیزهایی را به خاطر نمی آورم.)
- این ماشین موتور بدی داره (موتور باید تعویض شود.)
- ونسا سردرد بدی دارد. (سرش واقعا درد می کند.)
البته راه های زیادی برای استفاده از کلمه “bad” به معنای مخالف خوب وجود دارد:
- That’s a bad neighborhood. (It’s not safe.)
- I’ve got some bad news.
- He’s a really bad guy.
- This is a bad situation.
- That was a bad movie.
- Maria has a bad boss. (He’s not very good at being a supervisor.)
- محله بدی است (ایمن نیست.)
- یه خبر بد دارم
- او واقعاً پسر بدی است.
- این وضعیت بدی است.
- فیلم بدی بود
- ماریا رئیس بدی دارد. (او در سرپرستی خیلی خوب نیست.)
“bad” یک صفت نامنظم است. شکل مقایسه ای worse “بدتر” است و شکل عالی worst “بدترین” است.
- That’s a bad company to work for.
- It’s worse than any other company I can think of.
- It’s the worst company to work for.
- این یک شرکت بد برای کار است.
- این بدتر از هر شرکت دیگری است که می توانم به آن فکر کنم.
- این بدترین شرکتی است که می توان برای آن کار کرد.
اغلب هنگام صحبت در مورد رفتار یک فرد، به خصوص رفتار یک کودک، کلمه “bad” را می شنوید، اما “bad” برای بزرگسالان نیز استفاده می شود:
- She’s being bad.
- She was bad today.
- He did something that was bad.
- He knows that what he did was bad.
- A toddler needs to learn the difference between good and bad.
- اون داره بد میشه
- امروز حالش بد بود
- او کاری کرد که بد بود.
- او می داند که کاری که انجام داده بد بوده است.
- یک کودک نوپا باید تفاوت بین خوب و بد را بیاموزد. (toddler = دو تا سه سال)
سخنرانان انگلیسی آمریکایی از “bad” یا “badly” به عنوان یک قید برای تاکید زیاد یا خیلی زیاد استفاده می کنند. شکل صحیح “badly” است، اما هنوز کلمه “bad” را می شنوید که به جای آن استفاده می شود:
- I need it very bad. (I need it very much, but the use of “bad” here is incorrect.)
- I need it very badly. (correct)
- She hurt me bad. (incorrect)
- She hurt me badly. (correct)
- The team played badly on the field. (correct)
- The team played bad. (incorrect)
- Medicine is badly needed by people in that area. (correct.)
- Your support is badly needed. (correct)
- خیلی بهش نیاز دارم (من خیلی به آن نیاز دارم، اما استفاده از “بد” در اینجا نادرست است.)
- خیلی بهش نیاز دارم (درست)
- اون بدجوری اذیتم کرد (نادرست)
- او به شدت به من صدمه زد. (درست)
- تیم در زمین بازی بد بازی کرد. (درست)
- تیم بد بازی کرد. (نادرست)
- مردم آن منطقه به شدت به دارو نیاز دارند. (درست.)
- حمایت شما به شدت مورد نیاز است. (درست)
عبارات زیادی وجود دارد که شامل کلمه “bad” است.
- Things are going from bad to worse. (A bad situation is getting worse.)
- There’s bad blood between them. (They have a history of conflict.)
- Hey, that’s not half bad. (That’s pretty good.)
- Not bad! (Good.)
- Are you trying to make me look bad? (Are you creating a comparison that hurts my image?)
- He bad-mouthed the teacher. (He said something negative about the teacher.)
- Don’t throw good money after bad. (Don’t waste your money on something that is worthless.)
- That experience left a bad taste in my mouth. (The experience was really terrible and disgusting.)
- She’s having a bad hair day. (Her hair is unmanageable and looks wild.)
- My bad! (Sorry, I made a mistake.)
- اوضاع از بد به بدتر می شود. (وضعیت بد بدتر می شود.)
- بین آنها خون بدی است (آنها سابقه درگیری دارند.)
- هی، این نیمه بد نیست. (این خیلی خوب است.)
- بد نیست! (خوب.)
- داری سعی میکنی منو بد جلوه بدی؟ (آیا مقایسه ای ایجاد می کنید که به تصویر من آسیب می رساند؟)
- او معلم را بد دهن کرد. (او در مورد معلم چیز منفی گفت.)
- پول خوب را پشت سر بد نریزید. (پول خود را برای چیزی که بی ارزش است هدر ندهید.)
- آن تجربه طعم بدی در دهانم گذاشت. (تجربه واقعا وحشتناک و نفرت انگیز بود.)
- او یک روز بد مو را سپری می کند. (موهای او قابل کنترل نیست و وحشی به نظر می رسد.)
- بد من! (ببخشید اشتباه کردم.)
فرهنگ لغت ضروری انگلیسی
برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع میشوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.