english phrases starting with t
American phrase words starting with letter T

 

در این درس، عبارات ضروری آمریکایی که با حرف T شروع می شود را با مثال هایی پوشش می دهیم. به طور کلی، عبارات بیشتر در گفتگوهای روزانه معمولی در میان آمریکایی ها استفاده می شود، بنابراین، شما ممکن است از عبارات در گفت و شنود روزمره خود به خصوص با آمریکایی ها استفاده کنید.

 

درس قبلی عبارات

درس قبل درباره عبارات آمریکایی با حرف S بود.

 

عبارات انگلیسی با حرف T

کلمات روز: T

tail between one’s legs= با ترس فرار کردن؛ وحشت­زده بودن.

Bullies* love to see their victims run away with their tail between their legs.

قلدرا از دیدن فرار قربانیشون درحالی از ترس به خودشون می­لرزن لذت می­برن.

 

Bully= فردی پست که از آزار دیگران لذت می­برد.

take a load of one’s mind= دست از نگرانی در مورد چیزی برداشتن؛ ذهن خود را از تشویش و نگرانی رها کردن.

Knowing that he didn’t have to go back to work for the next two weeks and could instead spend time with his family took a big load off of his mind.

وقتی فهمید تا دو هفته دیگه لازم نیست بره سرکارو به جاش می­تونه با خانوادش وقت بگذرونه، خیالش راحت شد.

 

take a turn for the better/worse=بدتر شدن؛ وخیم تر شدن؛ بیمارتر شدن، احتمالا بیمای کشنده.

It’s looks like Bob has taken a turn for the worse. The doctors say he has only a few more days to live.

به نظر میاد حال باب وخیم­تر شده. دکترا میگن فقط چند روز دیگه زنده است.

 

take someone down a notch= عصبانی شدن و احساس بدی به کسی دیگر دادن؛ کسی را تهدید کردن.

A taxi driver got mad at the man driving a car ahead of him, so he leaned out the driver’s side window and took him down a notch.

یه راننده تاکسی از مردی که جلوتر ازش رانندگی می­کرد عصبانی شد، برا همین سرشو از پنجره کنار راننده بیرون آورد تهدیدش کرد تا حساب کار دستش بیاد.

 

take it out on someone= به کسی یا چیزی آسیب زدن؛ خالی کردن عصبانیت سر کسی که تقصیری نداره.

No matter how angry you might get, you should never take your anger out on an animal or on a child.

مهم نیست چقدر عصبانی بشی، نباید هیچ­وقت عصبانیت تو سر یه حیوون یا بچه خالی کنی.

 

(not) take no for an answer= (همیشه با بار منفی استفاده میشه) اصرار به انجام کاری؛ کسی را مجبور به انجام کاری کردن.

Jennifer gave Kim the key to her house when she found out that Kim’s apartment was destroyed by fire. At first Kim declined the generous offer, but Martha wouldn’t take no for an answer.

جنفیر وقتی فهمید آپارتمان کیم تو آتش داغون شده کلید خونشو بهش داد. اولش کیم این لطفشو قبول نمی­کرد، اما مارتا اصلا کوتاه نیومد.

 

take ones’ breath away= متعجب شدن؛ تحت تاثیر زیبایی قرار گرفتن.

Katy is so beautiful she takes my breath away.

کتی اینقدر زیباست که نفس آدمو بند میاره.

 

take one’s time= آرام رفتن؛ عجله نکردن.

Turtles take their time when crossing the street–which is very dangerous for turtles to do.

لاکپشت­ها به آرومی از خیابون رد میشن— که این کار خیلی براشون خطرناکه.

 

take someone at his or her word= حرف کسی را باور کردن، حتی اگر به نظر دروغ بگوید.

Delores claims that fairies entered her bedroom through the window last night, and although it sounds unbelievable, we should take her at her word.

دلورس می‌گه که دیشب پری‌ها از پنجره اومدن تو اتاقش، و با اینکه باور کردنی نیست، ولی باید حرفشو باور کنیم.

 

take the bull by the horns= با مشکلات مستقیما رو به رو شدن؛ با مشکل شاخ به شاخ شدن.

Sometimes you have to take the bull by the horns in order to get good results from your employees.

گاهی برای گرفتن نتیجه خوب ار کارمنداتون باید محکم برخورد کنین.

 

take the cake= ابراز کلافگی یا عصبانیت.

Well, this takes the cake! Every time I use this food processor, food shoots up from the top of it.

خوب، این دیگه آخرشه! هر وقت از این غذاساز استفاده می­کنم، غذا از بالاش می­پره بیرون.

 

Take the plunge= انجام کار خطرناک؛ انجام کاری که تغییر یا بی­اثرکردن آن ممکن نیست.

Tom is about ready to take the plunge and ask Julia to marry him.

تا دیگه داره آماده میشه دلشو به دریا بزنه و از جولیا خواستگاری کنه.

 

take the words right out of my mouth= بیان چیزی که کس دیگر به آن فکر می­کنه؛بیان افکار دیگران.

A: That looks a little dangerous!

B: You took the words right out of my mouth.

آ. به نظر کمی خطرناک میاد!

ب. دقیقا حرف منو زدی.

 

take this (or it) the wrong way= توهین تلقی کردن حرفی؛ عصبانیت از چیزی ناراحت کننده و توهین آمیز که کسی بدون هدف بیان می­کنه.

Please don’t take this the wrong way, but at first I thought you were all from Mexico. Now I know that Tom is from Venezuela and Matt is from El Salvador.

لطفا بد برداشت نکنین، ولی راستش اولش فکر می‌کردم که همه‌تون اهل مکزیک هستین. حالا فهمیدم که تام اهل ونزوئلا و مت اهل السالوادوره.

 

take up a collection= جمع­آوری پول برای کسی که نیاز داره، معمولا برای چیزی ضروری.

Horace took up a collection from everyone in the office for a coworker who was going to have a baby.

هوراس از همه در اداره برای همکارشان که قرار بود بچه دار شود، پول جمع کرد.

 

take it with a grain of salt= در باور حرف دیگران با احتیاط عمل کردن؛ قبل از باور حرفی به منبع آن فکر کردن.

I would take whatever Yolanda says with a grain of salt. Sometimes she lies.

من هر چیزی رو که یولاندا میگه بال پایین می­کنم. اون گاهی دروغ میگه.

 

teach an old dog new tricks= کمک به فردی مسن جهت یادگیری چیزجدید. (این عبارت معمولا با “you can`t” استفاده میشه.

My grandfather says he wont learn how to use the internet because you can’t teach an old dog new tricks.

پدربزرگم میگه نمی­تونه استفاده از اینترنت رو یاد بگیره چون نمی­تونی به یه سگ پیر ترفندای جدید یاد بدی.

 

thank one’s lucky stars=   قدردان شانس خود بودن؛ فکر به اینکه چطور یه نفر اینقد خوش­شانسه.

You can thank your lucky stars that you have clothes to wear and food to eat. There are many people around the world who have neither.

می­تونی از ستاره بخت و اقبالت به خاطر اینکه لباسی برای پوشیدن و غذایی برای خوردن داری تشکر کنی. افراد زیادی تو دنیا هستن که هیچکدوم رو ندارن.

 

that’s the way the cookie crumbles= گاهی اتفاقای بد میفته اما باید قبولشون کنه چون چیزیه که باید رخ بده؛ این راهیه که کارها پیش می­رن.

Tanya and Roger didn’t get their child into the school that they wanted him to enter. Well, that’s the way the cookie crumbles.

تانیا و راجر نتونستن بچه­شونو به مدرسه­ای بفرستن که می­خواستن. خوب،  کاریش نمیشه کرد.

 

the bigger they come, the harder they fall= هرچی بزرگتر و بلند مرتبه­تر بشی محکم­تر سقوط میکنی. هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.

Hans was uncertain if he could chop down such a large tree; nevertheless, he began his work with this thought: “The bigger they come, the harder they fall.”

هانس مطمئن نبود که می‌تواند چنین درخت بزرگی رو قطع کنه؛ با این وجود، کارش را با این فکر شروع کرد : ” هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.”

 

there but for the grace of God go I= خواست خداست که یکی رنج بکشه و دیگری نه؛ خدا برنده و بازنده رو تو این زندگی مشخص میکنه— کسی که فقیر نیست، تو زندان نیست و مشکلی جدی­ای نداره، به اندازه­ی کافی خوش­شانسه.

When I learned that my old friend from elementary school was sent to prison for a crime he probably didn’t commit, I thought, “There but for the grace of God go I.”

وقتی فهمیدم که دوست بچگیم به خاطر یه جرمی که احتمالاً مرتکب نشده افتاده زندان، با خودم گفتم که “خدا رحم کرد که من جای اون نیستم.”

 

there’s no time like the present= همین الان برای انجام کاری مناسبه؛ بهترین زمان برای انجام کاری الانه.

A: Do you want to visit Paris next year?

B: Why wait until then? There’s no time like the present.

آ.می­خوای سال دیگه بری پاریس؟

ب. چرا باید تا اون موقع صبر کنیم؟ الان بهترین زمانه.

 

things are looking up= وقتی موقعیت کسی خیلی خوبه یا رو به بهبودیه.

Things are looking up for her. She has a new job that pays well, she found a great apartment in a nice neighborhood, and best of all, she found a new boyfriend.

اوضاع داره براش خوب پیش­میره. یه شغل جدید با درآمد خوب داره، یه آپارتمان خوب تو یه محله خوب گیر آورده، و از همه بهتر، یه دوست پسر جدید پیدا کرده.

 

this and that= چیزهای گوناگون؛ انواع چیزهای متفاوت.

A: This salad is really good. What did you put in it?

B: Oh, just this and that–stuff we have growing in our garden right now: tomatoes, peppers, cucumbers, lettuce, some onions.

آ. این سالاد واقعا خوبه. چی توش ریختی؟

ب. اوه، فقط یه خورده از این یه خورده از اون— چیزی که الان تو باغچه­مون پرورش میدیم: گوجه، فلفل، خیار، کاهو، و یه مقداری پیاز.

 

three sheets to the wind= خیلی مست.

Wow, Mike’s three sheets to the wind. He started drinking at ten this morning, and he’s still going at it.

واو، مایک از سرمستی تو هوا سیر میکنه. از ساعت ده صبح تا الان داره الکل می­خوره.

 

through thick and thin= از کسی در خوشی و ناخوشی حمایت کردن.

They’ve stayed together through thick and thin over the last 35 years.

اونا در طول 35 سال تو خوشی و ناخوشی کنار هم موندن.

 

throw one’s weight around= بر کسی با استفاده از قدرت یا اختیار تاثیر گذاشتن؛ دیگران را مجبور به انجام کاری کردن.

Everyone is getting tired of the way our boss is constantly throwing his weight around the office and telling everyone what to do in order to improve sales.

همه از اینکه رئیسمون مدام تو ادراه زورگویی میکنه و و به همه درمورد اینکه چطور فروش رو افزایش بدن امر و نهی میکنه، خسته شدن.

 

throw the baby out with the bath water= دورانداختن چیز خوب همراه چیزی بد که دیگر نیازی نیست.

Despite some problems with the new testing program, the school decided to keep it because it was beginning to show some good results. They didn’t want to throw the baby out with the bath water.

با وجود مشکلاتی در مورد برنامه امتحانی جدید، مدرسه تصمیم گرفت نگهش داره چون کم­کم داشت نتایج خوبی وی­داد. اونا نمی­خواستن تر و خشک رو با هم بسوزونن.

 

(Note: This a very popular expression when talking about programs and projects in business and government. To “throw the baby out with the bath water” is to eliminate work or spending in an area that has produced something of value.)

(نکته: هنگام صحبت در مورد مسائل کاری در تجارت و دولت عبارت رایجیه. عبارت ” throw the baby out with the bath water” عنی اینکه بخوایم چیز بدی رو از بین ببریم، ولی ناخواسته یه چیز خوب رو هم باهاش از دست بدیم.)

 

tighten one’s belt= پول کم­تر خرج کردن؛ احتیاط در خرج کردن.

After Ed lost his job, he told his family that they’d all have to start tightening their belts until he found something else.

بعد از اینکه اد کارشو از دست داد، به خوانوادش گفت همه باید شروع کنن به صرفه­جویی کردن تا اینکه یه شغل دیگه پیدا کنه.

 

time after time= دوباره و دوباره، مدام.

Time after time, her mother tells her that someday she’s going to regret getting all these tattoos.

مادرش مدام بهش میگه که یه روزی از این  خالکوبی پشیمون میشه.

 

time is money= زمانی که صرف انجام کاری میشه ارزشمنده.

Come on, people. You have to work faster. Time is money!

یالا، بچه­ها. باید سریعتر کار کنین. زمان یعنی پول!

 

to each his own= هر کسی کار خودشو میکنه؛ هر کسی سلیقه مختص به خودشو داره.

A: She’s wearing a contact lens that makes one eye orange. That seems kind of strange.

B: Yeah, well, to each his own.

آ. اون یه لنز گذاشته که چشمشو نارنجی میکنه.  یه جورایی عجیب به نطر میاد.

ب. بله، خوب، هر کسی یه سلیقه­ای داره.

 

too close for comfort= تقریبا یه فاجعه ( در موقعیتی که شخصی از صدمه و آسیب در امان میمونه استفاده میشه)

Just seconds before he was swallowed by the quicksand, Nester was saved by someone who happened to be walking by.

“Thanks,” said Nester. That was too close for comfort.”

چند ثانیه قبل از اینکه شن روان نستر روببلعه، توسط یه کسی که اتفاقی از اونجا رد می­شد نجات پیدا کرد.

نستر گفت:”ممنون، نزدیک بود یه فاجعه اتفاق بیوفته.”

 

too good to be true= وقتی موقعیتی انقدر خوبه که باور کردنش سخته؛ کسی که به خاطر داشتن چیزی بسیار خوش­شانسه.

When Angelica left Jim and moved back to Argentina, he was upset but not surprised because the relationship seemed too good to be true.

وقتی آنجلیکا جیم رو ترک کرد و به آرژانتین برگشت، جیم ناراحت شد اما تعجب نکرد چون رابطه­اشون به طرز غیرقابل باوری خوب بود.

 

too many cooks spoil the soup= آشپز که دوتا شود آش یا شور می­شود یا بی­نمک.

A: Three different architects designed that house.

B: Wow! What a mess. It looks like too many cooks spoiled the soup.

آ. سه تا معمار متفاوت او خونه رو طراحی کردن.

ب. واو! چقدر قر و قاطی. به نظر میاد آشپز که دوتا بشه آش یا شور میشه یا بی نمک.

 

too much of a good thing= بهره­ی زیاد از چیز خوبی بردن؛  خطرات مصرف بی­رویه.

To eat pizza every night of the week would be too much of a good thing. You would get sick of it after awhile.

خوردن پیتزا هرشب هفته زیاده رویه. ممکنه بعد از یه مدتی حالت ازش به هم بخوره.

 

to the victor belong the spoils= فردی یا گروهی که در رقابتی برنده میشن، لیاقت هر جایزه­ای که برای آن رقابت در نظر گرفته شده را دارن.

When the battle was finished, the soldiers on the winning side began to collect weapons and money from their dead enemies. The general in charge permitted this behavior and proclaimed, “It is true in any war. To the victor belong the spoils.”

وقتی جنگ تموم شد، سربازان طرف برنده شروع کردن به جمع­آوری سلاح­ها و پول­های دشمنان مرده­شون. جنرال مسئولشون اجازه این کار رو داد و گفت:” تو هر جنگی این صدق میکنه. هرکی ببره غنیمت مال اونه.”

 

truth is stranger than fiction= چیزایی که برای حقیقت داشتن خیلی عجیبن، باور واقعی بودنشون سخته.

You wouldn’t believe some of the crazy things she has done, but then, truth is stranger than fiction.

بعضی از کارای دیون­کننده­ای رو که انجام داده باور نمی­کنی، اما خوب، واقعیت از داستان عجیب­تره.

 

turn a blind eye to something= خودداری از نگاه کردن یا فهمیدن؛ بهفعالیت­های غیرقانونی یا بی­اخلاقی اجازه دادن.

The police turned a blind eye to some of the drug dealing in the neighborhood until there was a murder.

پلیس بعضی از خرید و فروش­های مواد مخدر رو تو محله نادیده گرفت تا اینکه یه قتل اتفاق افتاد.

 

turn one’s back on someone= از کسی رو برگرداندن؛ در هنگام نیاز کسی را ترک کردن.

You should never turn your back on your friends.

تو نباید هیچ­وقت به دوستات پشت کنی.

 

turn the other cheek= حمله­ای را نادیده گرفتن؛ به جای خشم با آرامش با حمله­ای برخورد کردن.

A person who promotes peace will tell you it’s better to turn the other cheek than to harm someone who hurts you.

یه آدم صلح­طلب اگه کسی بهت بدی کرد، بهتره ببخشیش تا اینکه بخوای تلافی کنی.

 

turn up the heat on= کسی را دچار فشار و استرس کردن.

Bill’s boss is turn up the heat on all of his employees. Now they have to work faster and they have to work longer hours.

رئیس بیل همه کارمنداشو تحت فشار قرار میده و بهشو ن استرس وارد میکنه. حالا اونا مجبورن سریعتر و طولانی­تر کار کنن.

 

two’s company, three’s a crowd= در مواقعی که دونفر می­خواهن با هم باشن، بودن شخص سوم تو اونجا ایده خوبی نیست.

“No way, man. Two’s company, three’s a crowd.”

امکان نداره، رفیق. وقتی دو نفر باهمن، سومی دیگه مزاحمه.

 

two heads are better than one= دو عقل بهتر از یکیه؛ کار کردن دو نفر روی کار یا شغلی نتیجه بهتری داره.

Perhaps Steven should help you find out what’s wrong with your car. After all, two heads are better than one.

احتمالا استیون باید بهت کمک کنه تا بفهمی ماشینت چش چشده. به هر حال، دو تا عقل بهتر از یکیه.

 

two wrongs don’t make a right= انتقام برای بی­عدالتی یا آسیب به اندازه آن اسیب و بی­عدالتی بده؛ درست کردن مشکلی با مشکل دیگر فکر خوبی نیست. .

A mob seeking justice for a wrongful death will probably ignore the warning that “two wrongs don’t make a right.”

یه جمعیت خشمگین که دنبال عدالت برای یه مرگ ناعادلانه هستن، احتمالاً هشدار”جواب بدی رو با بدی نمی‌دن” رو نادیده می‌گیرن.

 

درس بعدی عبارات

درس بعدی درباره عبارات آمریکایی با حرف U هست.

 

درس های عبارات مرتبط

هیچ

 

صفحه اصلی درس های عبارات

اگر مایل به دیدن تمامی دروس های کافه مرتبط با عبارات انگلیسی هستید، می توانید به صفحه عبارات آمریکایی با ترجمه فارسی مراجعه کنید.

 

منابع برای تسلط بر زبان انگلیسی

برای دسترسی به تمام دروس مربوط به عبارات، جملات، اصطلاحات، ضرب المثل ها، زبان عامیانه و کلمات انگلیسی، می توانید از صفحه یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی ما دیدن کنید.