در این درس، عبارات ضروری آمریکایی که با حرف O شروع می شود را با مثال هایی پوشش می دهیم. به طور کلی، عبارات بیشتر در گفتگوهای روزانه معمولی در میان آمریکایی ها استفاده می شود، بنابراین، شما ممکن است از عبارات در گفت و شنود روزمره خود به خصوص با آمریکایی ها استفاده کنید.
درس قبلی عبارات
درس قبل درباره عبارات آمریکایی با حرف N بود.
عبارات انگلیسی با حرف O
کلمات روز: O
odds and ends= اضافه، چیزهای غیر ضروری؛ چیز بیاهمیت.
They had a bunch of odds and ends they didn’t need inside their house, so they decided to have a garage sale.
اونا یه سری چیزای به درد نخور تو خونهشون داشتن که ازشون استفاده نمیکردن، برا همین تصمیم گرفتن یه حراج خونگی راه بندازن.
off and on= بودن در رابطه که مدام قطع و وصل میشه.
Jennifer and Tom have been off and on again for years.
جنیفر و تام سالهاست که به هم میزن و آشتی میکنن.
off one’s chest= بیان حقایق برای احساس بهتری داشتن؛ بار را از دوش برداشتن.
After Billy accidentally shot another hunter last fall and lied about the incident to the police, he was glad to get it off his chest later when he confessed his guilt to his priest.
بعد از اینکه بیلی تصادفا یه شکارچی دیگه رو پاییز قبل با گلوله زد و راجعبه تصادف به پلیس دروغ گفت، وقتی بعدتر پیش کشیش به گناهش اعتراف کرد، احساس کرد یه باری از رو سینهاش برداشته شده.
off one’s back= حل مشکل؛ از بار مسئولیت شانه خالی کردن. معمولا با “get” استفاده میشه.
He has some financial problems, and debt collectors call him al the time.
یه سری مشکلات مالی داره، و طلبکارا مدام بهش زنگ میزنن.
He’d like to get the debt off his back.
دوست داره از شر بدهی ها خلاص بشه.
He like to get the debt collectors off his back.
میخواد از شر طلبکارا خلاص بشه.
off the beaten track= کار غیرعادی انجام دادن؛ رفتن به جایی که افراد کمی اونجا هستن.
It’s a challenge to go off the beaten track when going on a long bike ride.
وقتی برای یه دوچرخه سواری طولانی میری، رفتن به جاهای دور کار چالش برانگیزیه.
off the cuff= فیالبداهه؛ بیان چیزی بدون فکر و برنامه قبلی.
A few off-the-cuff remarks about his boss cost him his job.
یه سری ابراز نظر بی فکر در مورد رئیسش باعث شد کارشو از دست بده.
off the record= گزارش نشده؛ اطلاعاتی که برای شنیدن عموم مردم نیست.
Senator Dean made some comments off the record, but the reporter he spoke to published the senator’s words anyway, and now he’s in big trouble.
سناتور دین یه سری نظرات غیر رسمی داده بود، اما خبرنگاری که باهاش حرف زده بود، اونا رو منتشر کرده، و حالا اون تو درد سر بزرگی افتاده.
Off the top of one’s head= سریع؛ بدون آمادگی؛ سریعا اطلاعات را در دست داشتن.
A: I’m going to ask Ashley out. Do you know her phone number?
B: No, not off the top of my head. I’ll have to find it on my cell phone.
آ. میخوام از اشلی بخوام باهام بیرون بره. شمارشو داری؟
ب. نه، الان یادم نمیاد. باید تو گوشیم پیداش کنم.
Off the wall= غیرعادی؛ عجیب؛ ناآشنا.
Our neighbor is an artist. He’s a little off the wall, but everyone likes him.
همسایهی ما یه هنرمنده. یه خورده غیرعادیه اما همه دوستش دارن.
Of one’s own free will= مستقل تصمیم گرفتن؛ بدون فشار خارجی تصمیم گرفتن.
Our cat left our house of his own free will and he never came back.
گربهمون به خواست خودش خونه رو ترک کرده و دیگه هیچوقت بر نمیگرده.
On a first-name basis= با کسی دوستانه برخوردکردن؛ از رابطهای رسمی به غیر رسمی تغییر دادن.
Are you on a first-name basis with your boss? How about your teacher?
شما و رئیستون همدیگه رو غیر رسمی صدا میکنین؟ با معلمت چی؟
on a par with= برابر با؛ همتراز.
His work is on a par with that of most architects.
او در سطح اغلب معمارها کار میکنه.
The food we had at that restaurant last night was on a par with some of the best restaurants in New York.
غذایی که دیشب تو اون رستوران خوردیم با غذای بعضی از بهترین رستورانهای نیویورک تو یه سطح بود.
“Par” is a word used in golf.
“par” در گلف استفاده میشه.
on a shoestring= با پول کمی زندگی کردن یا کاری را انجام دادن.
He lives his life on a shoestring.
او زندگی بخور نمیری داره.
on borrowed time= فرای انتظار زندگی کردن؛ مریضی سخت، تقریبا مردن، بهبود پیدا کردن، و قدر زندگی دوباره را دانستن.
After surviving brain cancer and a close brush with death, he feels like he’s living his life on borrowed time.
بعد از اینکه از سرطان مغز جون سالم به در برد و تا پای مرگ رفت و برگشت، حس میکنه یه زندگی دوباره بهش داده شده.
once and for all= در نهایت، بلاخره.
I’m telling you kids–once and for all–to stop fighting.
بچهها دارم بهتون میگه – یه بار برای همیشه – دعوار رو تموم کنین.
once in a blue moon= نادر؛ به ندرت اتفاق میفته.
Now that they’ve moved away to the east coast, Don and Barb’s children visit them in Minnesota only once in a blue moon.
حالا که دان و بارب به ساحل شرقی نقل مکان کردن، بچههاشون به ندرت به دیدنشون تو مینهسوتا میرن.
once in a lifetime= شانسی که یه بار تو زندگی پیشمیاد.
The chance to travel to the moon or orbit the earth would be a once-in-a-lifetime experience.
(Notice that this expression is often used as an adjective. In that case, you hyphenate the expression before the noun)
شانس سفر به ماه یا چرخش به دور زمین تجربهایه که فقط یه باز تو زندگی به دست میاد.
( این عبارت اغلب به عنوان صفت استفاده میشه. برای اینکار باید هایفنیت بشه یعنی بین هر بخش از عبارت خط گذاشته بشه مانند مثال)
on one condition= کاری که تحت یه شرط خاص انجام میشه یا شدنی است.
You can borrow my axe on one condition: it has to be sharpened and cleaned before you return it.
فقط به یه شرط میتونی تبر منو قرض بگیری: قبل از اینکه برش گردونی باید تمیز و تیزش کنی.
One by one= یکی یکی؛ به ترتیب.
One by one, the ducks followed the little girl as if she were their mother.
اردکا یه جوری به ترتیب دنبال دختره میرفتن که انگار مادرشونه.
one fell swoop= سریع؛ همه تو یه لحظه؛ ناگهانی.
In one fell swoop, Mike brought the axe down on the log and split it in two.
تو یه لحظه، مایک تبر رو روی کنده چوب پایین اورد و به دو قسمت تقسیمش کرد.
one good turn deserves another= کسی که در حق کسی خوبی میکنه و طرف مقابل براش جبران میکنه.
Tom mowed Jennifer’s lawn, and to show her appreciation, she ironed his pants for him. One good turn deserves another.
تام چمن جنیفر رو کوتا کرد و برای تشکر اونم شلوارشو اتو کرد. این به اون در.
One man’s meat is another man’s poison= نمیشه این نسخه رو برای همه پیچید؛ چیزی که برای یه نفر دارو برای دیگری سمه.
One of these days= یکی از این روزا.
One of these days, Kara is going to take a trip to Europe.
یکی از همین روزا، کارا مسافرت میره اروپا.
(a) one-track mind= همیشه به یه چیز فکر کردن.
A friend of mind is obsessed with girls. He has a one-track mind.
یکی از دوستای من دوونهی دختراست. همیشه بهشون فکر میکنه.
one way or another= اتفاقی که علارغم مشکلات رخ میده.
One way or another, she’s determined to get back in shape.
مهم نیست چطور، اون برای رو فرم اومدن مصممه.
on one’s best behavior= بهترین رفتار ممکن را داشتن.(معمولا برای کودکان استفاده میشه اما ممکنه به بزرگسالان هم اطلاق بشه)
Johnny is on his best behavior today after his mother punished him for hitting another boy yesterday.
بعد از اینکه مادش جانی رودیروز برای زدن یه پسر دیگه تنبیه کرد، امروز خوب رفتار میکنه.
on one’s head= مسئولیت چیزی را بر عهده داشتن.
If he doesn’t figure out how to fix some of the problems his company is having, it’s going to be on his head.
اگر متوجه نشه چطوری بعضی از مشکلاتی که شرکتش دار رو حل کنه، همش گردن خودش میفته.
on one’s mind= فکر در مورد چیزی؛ افکار جدی داشتن.
Rick is worried about losing his job. He’s also concerned about his parents’ health. He has a lot on his mind right now.
ریک در مورد از دست دادن شغلش نگرانه. همینطور وضعیت سلامت والدینش فکرشو مشغول کرده. الان خیلی فکرش مشغوله.
on one’s own time= کارایی که در اوقات فراغت انجام میشه.
It’s okay for a police officer to have a beer on his own time but not when he’s on duty.
اینکه یه افسر پلیس آبجو بخوره اشکالی نداره، اما تو زمانی که به خودش اختصاص داره نه موقع انجام وظیفه.
on duty= ساعت کاری، معمولا در مورد افسران پلیس، کارکنان خدمات فوری، سربازان، پزشکان و افراد دارای مشاغل خطرناک استفاده میشه .
on one’s toes= آماده؛ گوش به زنگ.
A police officer has to be on his toes at all times. When there’s an emergency situation, preparedness is essential.
یه افسر پلیس باید همیشه سرپستش باشه. وقتی یه شرایط اضطراری پیش میاد، آمادگی یه اصله.
on pins and needles= نگران؛ مشوش.
He’s been on pins and needles all day as his stock investments continue to lose their value.
اون تمام روز نگران بوده چون ارزش سهامش مدام داشت پایین میاومد.
on the bandwagon= همراه موج شدن؛ با موج پیشرفتن.( در توصیف افرادی استفاده میشه که زمان محبوب شدن حرکتی یا جنبشی با آن همراه میشن، مانند سیاستمدرا که فقط وفتی از چیزی حمایت میکنن که بفهمن محبوبه)
It’s time for the politicians in our state to jump on the bandwagon and support legislation that addresses climate change.
وقتشه سیاستمدارای ایالت ما با موج همراه بشن و از قانونی که به تغییرات آب و هوایی میپردازه حمایت کنن.
on the button= درست؛ صحیح؛ در جای درست.
Your answer to the question is right on the button.
پاسخت به سؤال درسته.
on the dot= سربزنگاه.
Tom has to be at work at 11:00 on the dot or else he’ll lose his job.
تام باید سر ساهت 11:00 یسر کار باشه وگرنه شغلشو از دست میده.
on the double= سریعتر کار کن؛ کاری را سریعتر را انجام دادن.
The coach told his players that they needed to get into position quickly.
“Come on, you guys. Get in position. On the double!”
مربی به بازیکناش گفت که اونا باید سریعتر حرکت کنن.
“یالا، با شمام بچهها. سرجاتون باشین. سریعتر حرکت کنین.”
on the edge= فعالیت یا سبکی از زندگی که خیلی در برابر حالت معمول متفاوت و پرخطره؛ خطرناک.
He likes to live his life on the edge.
دوست داره بیپروا زندگی کنه.
on the horizon= درآینده نزدیک.
Better days are just on the horizon.
روزای خوب از را میرسه.
Horizon= جایی که آسمان به زمین یا آب وصل میشه! البته نه واقعی!
on the house=مجانی؛ رستوران یا باری که هزینه مشتری رو پرداخت میکنه.
The waitress told us that the drinks were on the house because we’re such good customers.
پیشخدمت به ما گفت که نوشیدنیها مجانیه چون ما مشتریهای خوبی هستیم.
on the lookout=مراقب بودن؛ آماده حرکت؛ پاسخ دادن.
The park ranger told visitors to the park that they would have to be on the lookout for bears.
نگهبان پارک به بازدیدکنندهها گفت که باید حواسشون به خرسها باشه.
on the market= برای فروش.
The house down the street is on the market for $129,000.
خونه انتهای خیابون به قیمت 000/129 دلار به فروش گذاشته شده.
on the right track= مسیر درست را رفتن؛ کاری را به روش انجام دادن.
Many Democrats believe that the United States is finally on the right track after eights years of Republican rule.
دموکراتهای زیادی باور دارن که بلاخره بعد از 8 سال حکومت جمهوریخواه ایلات متحده تو مسیر درست قرار گرفته.
on the sidelines=بازی نکردن؛ در فعالیتی شرکت نکردن.
Blake had to sit on the sidelines for the rest of the game after getting hurt in a tackle.
بلیک بعد از آسیب دیدن تو بازی مجبور شد بقیه بازی رو نیمکت ذخیرهها بشینه.
on the spur of the moment= سریع و بدون فکر؛ بدون برنامه.
Tom and Katy decided to have a party on the spur of the moment, so they invited all their neighbors over.
تام و کیتی یهویی تصمیم گرفتن یه مهمونی بگیرن، برای همین همهی همسایههاشونو دعوت کردن.
on the tip of my tongue= نوک زبان کسی بودن؛ چیزی که میدونی اما دقیق به یاد نمیاری.
Oh, what’s her name? It’s right on the tip of my tongue!
اهه، اسمش چیه؟ درست نوک زبونمه!
on top of the world= احساس خوب؛ خیلی موفق بودن.
With the new position of vice-president and his own office, he feels like he’s on top of the world.
با سمت جدید به عنوان معاون و یه دفتر برای خودش، احساس میکنه دنیا مال اونه.
order someone around= به دیگران امر و نهی کردن.
Jennifer’s supervisor likes to order his employees around because it makes him feel powerful.
سرپرست جنیفر دوست داره به کارمنداش امر و نهی کنه چون بهش حس برتری و قدرت میده.
(an) ounce of prevention is worth a pound of cure= مراقب خودت باشه تا نیازی به دکتر پیدا نکنی.
Katy’s doctor told him he’d better stop smoking and start exercising or else he’ll have physical problems later in life.
“An ounce of prevention is worth a pound of cure,” said the doctor.
دکتر کتی بهش گفت بهتر سیگارو ترک کنه و ورزش رو شروع کنه وگرنه بعدا تو زندگیش دچار مشکلات جسمی میشه.
دکتر گفت:” پیشگری بهتر از درمانه.”
out of here= دارم میرم؛ خدا حافظ (هنگام ترک مکانی استفاده میشه یا میتونه هنگام عصبانیت استفاده بشه.)
I’m out of here! Have a nice weekend.
من دارم از اینجا میرم! آخر هفتهی خوبی داشته باشی.
out of line= رفتار نامناسب.
He got out of line with a customer on the phone and later he had to apologize for what he said.
پشت تلفن رفتار نامناسبی با یه مشتری داشت و بعدش مجبور شد برای کایر که انجام داده عذرخواهی کنه.
out of sight, out of mind= اگر نمیبینیش، مشکلی نیست؛ از دل برود هرآنکه از دیده برفت.
Many people don’t worry too much about pollution if they can’t see it. If it’s out of sight, it’s out of mind.
افراد زیادی خیلی در مورد آلودگی هوا نگران نمیشن اگر نتونن ببیننش. اگر چیزی رو نمیبینی، پس مشکلی هم وجود نداره.
out of the frying pan and into the fire= ازچاله دراومدن و افتادن تو چاه.
An airplane made an emergency landing in the ocean and the passengers had to get into lifeboats. As he was getting ready to jump from the plane, one passenger said, “Out of the frying pan and into the fire.”
یک هواپیما تو اقیانوس فرود اضطراری داشت و مسافرا مجبور شدن سوار قایقهای نجات بشن. وقتی یکی از مسافرا آمادهی پریدن از هواپیما میشد، گفت: “از چاله دراومدیم افتادیم تو چاه.”
out the window= چیز دورانداخته شده؛ چیز نادیده گرفته شده.
Buying a new car is like throwing money out the window because new cars lose their value so quickly.
خریدن یه ماشین جدید مثل دورانداختن پول از پنجرهاست چون ماشینهای جدید خیلی زود ارزشش شونو از دست میدن.
out of this world= خیلی خوب؛ عالی؛ فوقالعاده.
The food at this restaurant is out of this world!
اون غذا تو اون رستورانه خیلی عالیه!
out of whack= درست کار نکردن؛ سالم نبودن.
The steering on this old car is a little out of whack.
فرمون این ماشین قدیمی یکم قاطی داره.
over my dead body= قطعا نه ( این عبارت به معنای “no” است اما خیلی خیلی بار سنگینی دارد) ؛ مگر اینکه از روی جنازه من ردی بشی.
Chet’s daughter told him she wanted to marry the young man she’s been dating the last few months, and he told her she could marry him over his dead body.
دختر چت بهش گفت میخواد به مرد جونی که این چند ماره اخیر باهاش قرار میذاشت ازدواج کنه، و اون به دخترش گفت تنها وقتی میتونه باهاش ازدواج کنه که از روی جنازه اون رد بشه.
over the hill= بالای 40 سال؛ کسی که دیگه جوون نیست.
Tony feels like he’s over the hill, but he might feel better about himself if he lost a little weight.
تونی احساس میکنه دیگه پیر شده، اما شاید اگه یه مقدار وزن کم کنه احساس بهتری نسبت به خودش داشته باشه.
درس بعدی عبارات
درس بعدی درباره عبارات آمریکایی با حرف P هست.
درس های عبارات مرتبط
هیچ
صفحه اصلی درس های عبارات
اگر مایل به دیدن تمامی دروس های کافه مرتبط با عبارات انگلیسی هستید، می توانید به صفحه عبارات آمریکایی با ترجمه فارسی مراجعه کنید.
منابع برای تسلط بر زبان انگلیسی
برای دسترسی به تمام دروس مربوط به عبارات، جملات، اصطلاحات، ضرب المثل ها، زبان عامیانه و کلمات انگلیسی، می توانید از صفحه یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی ما دیدن کنید.