english phrases that start with g
American phrase words starting with letter G

 

در این درس، عبارات ضروری آمریکایی که با حرف G شروع می شود را با مثال هایی پوشش می دهیم. به طور کلی، عبارات بیشتر در گفتگوهای روزانه معمولی در میان آمریکایی ها استفاده می شود، بنابراین، شما ممکن است از عبارات در گفت و شنود روزمره خود به خصوص با آمریکایی ها استفاده کنید.

 

درس قبلی عبارات

درس قبل درباره عبارات آمریکایی با حرف F بود.

 

عبارات انگلیسی با حرف G

کلمات روز: G

 

get a kick out of (something)= چیزی به نظر خنده¬دار، سرگرم¬کننده، حیرت¬آور و جالب بودن.

She got a big kick out of watching her kids perform in the school play.

از دیدن بچه‌هاش تو نمایش مدرسه، خیلی کیف کرد.

 

get a handle on (something)= فهمیدن؛ پی¬بردن به چیزی.

Valerie is trying to get a handle on how well her company did last month in sales.

والری می¬خواد بفهمه ماه گذشته عملکرد فروش شرکتشون چطور بوده.

 

get a load of this= اینو ببین؛ این حیرت¬آوره.

Get a load of this! There are a couple of buffalo in that field over there.

اینجارو ببین، حیرت¬آوره. اونجا تو اون زیمنا چندتا بوفالو هست.

 

(not) get a word in edgewise= قادر به صحبت در گفتگو. (معمولا با بار منفی استفاده میشه)

This guy I met at a party dominated the conversation so much that I couldn’t get a word in edgewise.

یه مردی که تو مهمونی دیدمش اینقدر صحبت رو خوب دست گرفته بود که من نتونستم حتی یه کلمه هم بگم.

 

get down to brass tacks= رک و بی¬پرده صحبت کردن.

Harold needs to get down to brass tacks and figure out a new strategy for his internet business.

هارولد باید بی¬پرده حرف بزنه و یه استراتژی جدید برای کسب و کار اینتذنتیش پیدا کنه.

 

get in on the ground floor= نیروی جدید در سازمان یا شرکتی بزرگ.

Tom is happy to get in on the ground floor of the company that he works at. Someday he thinks he’ll be able to rise into upper management.

تام از اینکه به عنوان نیروی جدید وارد شرکتی که توش کار میکنه شده خوشحاله. فکر میکنه یه روزی می¬تونه به درجه¬های بالای مدیریتی برسه.

 

get into hot water= به مشکل بر خوردن؛ رابطه پر دردسر داشتن.

Simon got into some hot water with his boss when he forgot to turn in important paperwork.

وقتی سایمون یادش رفت مدارک مهم رو تحویل بده، با رئیسش به مشکل برخورده.

 

get into the swing of things= یادگیری چیزی، وقف دادن.

He started working at his new job a few months ago, and now he’s really starting to get into the swing of things.

چند ماه قبل کار جدیدشو شروع کرده، و حالا داره واقعا خودشو با شرایط وفق میده./ حالا داره واقعا چم و خم کار رو یاد می¬گیره.

 

get off on the wrong foot= با تجربه بد ررابطه¬ای را شروع کردن. شروع بد.

Dora got off on the wrong foot with a coworker, so she’s trying to repair the damage.

دورا و یکی از همکاراش شروع بدی داشتن، بنابراین او می¬خواد یه جوری درستش کنه.

 

get something off the ground= شروع چیزی؛ کسب و کاری را شروع کردن.

They’re trying to get a new software company off the ground.

اونا دارن سعی می¬کنن یه شرکت جدید نرم¬افزار راه بندازن.

 

get one’s act together= بهبود وضعیت بد خود؛ برخورد به مشکلی چالش برانگیز و تلاش برای حل آن.

Tom just can’t get his act together. He’s 42, he still lives with his parents, and he can’t find a job.

جان نمی¬تونه وضعیت بدشو سر و سامون بده. اون 42 سالشه، هنوز داره با والدینش زندگی می¬کنه و نمی¬تونه شغلی پیدا کنه.

 

get (one’s) feet wet= مقداری تجربه کسب کردن.

Once Jennifer got her feet wet in the business of entertainment, she decided to become a talent agent.

وقتی جنیفر تو صنعت سرگرمی مقداری تجربه به دست آورد، تصمیم گرفت یه کارگزار استعدادیابی بشه.

 

get on (one’s) nerves= مختل کردن؛ اختلال به وجود آوردن.

Driving to work every day in heavy traffic is getting on Tom’s nerves.

رانندگی هرروزه تو ترافیک سنگین داره اعصاب تام رو به هم می¬ریزه.

 

get on the bandwagon= بخشی از یک حرکت محبوب شدن— معمولا برای ورزش و فعالیت¬های محبوب استفاده میشه؛ حمایت کسی بعد از موفق شدن. jump on the bandwagon هم همین معنا را داره.

Now that the home team has won the division title, George is ready to get on the bandwagon.

حالا که خونه گروه عنوان قهرمانی بخش رو برده، جورج آماده همراه موج شدن است.

 

get out from under something= حذف مشکل، مثل بی¬کاری یا بدهی.

Once they get out from under all their debt and save some money, Tony and Lisa plan to buy a house.

وقتی از شر همه قرضاشون خلاص شدن و مقدای پول جمع کردن، تونی ولیسا برنامه دارن یه خونه بخرن.

 

get someone’s goat= کسی را عصبانی کردن.

This constant snowfall is starting to get his goat.

این بارش برف مداوم داره عصبانیش میکنه.

 

get someone out of one’s mind= در مورد کسی فکر نکردن.

Harold can’t get his old girlfriend out of his mind. He still thinks about her a lot.

هارولد نمی¬تونه دوست¬دختر سابقشو از فکرش بیرون کنه. هنوزم زیاد بهش فکر میکنه.

 

get something on someone= شواهدی برای کار اشتباه پیدا کردن،؛ اثبات کار مجرمانه.

The police finally got something on Eddie and took him to jail.

بلخره پلیس مدارکی علیه ادی پیدا کردن و به زندان انداختنش.

 

get the ball rolling= شروع کردن؛ شروع پروژه¬ای بزرگ.

Sam can’t wait to get the ball rolling on his next construction project.

سم نمی¬تونه برای شروع پروژه ساخت و ساز بعدیش صبر کنه.

 

get the lead out= سریع¬تر حرکت کردن؛ بیشتر کار کردن.

The coach told his players to get the lead out when he noticed that they weren’t taking their practice seriously.

“Come on! Get the lead out!”

مربی وقتی دید بازکنا تمرین رو جدی نمی¬گیرن بهشون گفت سریع¬تر حرکت کنن.

” یالا! بجنبین!”

 

get something through (one’s) head= فهمیدن؛ از تجارب یاد گرفتن.

Todd never got it through his head that a life of crime would result in going to prison.

اینکه پیایان کار یه مجرم زندانه هرگز تو مغز تاد فرو نرفت.

 

get under (one’s) skin= اذیت کردن؛ آزار دادن؛ احساس بی¬میلی.

It gets under my skin whenever I find bugs in my house.

هر وقت تو خونه¬ام حشره پیدا می¬کنم، مور مورم میشه.

 

get up on the wrong side of the bed= روز بدی داشتن؛ تمام روز حساس بودن.

Wendy must have gotten up on the wrong side of the bed today. She’s mad at everyone, but no one knows why.

وندی باید امروز از دنده چپ بلند شده باش. از دست همه عصبانیه، ولی کسی نمی¬دونه چرا.

 

give someone a piece of (one’s) mind= بیان ایده¬ای. گاهی راهی برای ابراز عصبانیت.

He gave the person helping him on the phone a piece of his mind after he received a bill for something he didn’t order.

بعد از اینکه قبض چیزی که سفارش نداده بود رو دریافت کرد، حسابی از خجالت کسی که پشت تلفن بود، دراومد.

 

give it (one’s) best shot= تمام تلاش خود را کردن.

Bobby knows that becoming a professional basketball player is not easy, but he’s going to give it his best shot.

بابی میدنه که یه بازیکن بسکتبال حرفه¬ای شدن آسون نیست، اما اما می¬خواد تمام تلاش¬شو بکنه.

 

give someone a break= به کسی کمک کردن؛ پیشنهاد کمک دادن.

We should stop and give this guy a break. It looks like he needs a ride.

باید تمومش کنیم و به این مرد کمک کنیم. به نظر میاد  می¬خواد یکی برسوندش.

 

give someone the evil eye= با حالتی ترسناک به کسی نگاه کردن؛ با خشم به کسی نگاه کردن.

Sarah has been giving her old boyfriend the evil eye all night. She’s mad because he broke up with her.

سارا تمام شب به دوست پسرش با عضب نگاه می¬کرد. به خاطر اینکه باهاش به هم زده از دستش عصبانیه.

 

give the benefit of the doub= حرف کسی را باور کردن.

Jack is such a great boss. He’s always willing to give his employees the benefit of the doubt.

جک رئیس خیلی خوبیه. اون همیشه به کارمنداش حتی اگه شک داشته باشه اعتماد می¬کنه.

 

give someone the finger= ابراز عصبانیت با نشان دادن انگشت وسط. ( احتیاط: در ایالات متحده علامت بسیار زشتی محسوب میشه)

Someone gave me the finger today while I was driving, so I gave it right back at him.

امروز وقتی داشتم رانندگی می¬کردم یکی انگشت وسطشو بهم نشون داد، برای همین منم همینکارو باهاش کردم.

 

give the go-ahead= تایید کاری؛ گفتن اینکه انجام کاری اشکال نداره.

Okay. Dave is giving you the go-ahead to move your truck.

بسیار خوب. دیو میگه اشکالی نداره کامیونتو جابه¬جا کنی.

 

give the shirt off of one’s back= خیلی سخاوتمند بودن؛ فراتر از توان خود بخشیدن.

Jason was the kind of guy who would give you the shirt of his back. It’s too bad he passed away.

جیسون ازاون مردا بود که حتی لباس توی تنشو هم بهت می¬داد. حیف که فوت کرد.

 

go fly a kite= (این عبارت وقتی از کسی عصبانی هستین استفاده میشه. مشابه“get lost” و “go screw yourself.” است.)

Jennifer’s neighbors told her to go fly a kite when she asked them to turn down their music at night.

همسایه جنیفر وقتی اون ازش خواست شبا صدای موزیکشو کم کنه بهش گفت  بره گمشه.

 

go jump in the lake= شبیه “go fly a kite.” ؛ برای ابراز عصبانیت و خشم.

When a homeless man asked Tina for some money, she told him to go jump in the lake.

وقتی یه مرد بی¬خانمان از تینا درخواست مقداری پول کرد، بهش گفت بره بمیره.

 

go in one ear and out the other= به حرف کسی گوش ندادن.

Jack refuses to believe that riding a motorcycle is dangerous. It just goes in one ear and out the other.

جک نمی¬خواد باور کنه که روندن موتورسیکلت خطرناکه.   فقط از یه گوش می¬گیره از اون گوش در می¬کنه.

 

gone with the wind= چیزی که سریع ناپدید میشه.

After paying the rent and other bills, our paychecks are gone with the wind at the end of the month.

بعد از پرداخت اجاره و قبض¬های دیگه، چک حقوقمون تا آخر ما به باد فنا رفت.

 

goodness gracious= واو! ( هنگام تعجب، هیجان یا ناراحتی استفاده میشه)

Goodness gracious! That’s a tall building.

واو! ساختمون بلندیه.

 

goody two-shoes= کسی همیشه بهترین رفتار رو داره. کسی که فوق¬العاده مبادی آدابه.گاهی با بار منفی و برای توهین استفاده میشه.

He got mad at another boy who called him a goody two-shoes, so he hit the boy just to prove that he wasn’t so good.

وقتی یه پسر دیگه بهش گفت بچه مثبت از دستش عصبانی شد، برای همین بریا اثبات اینکه خیلی هم خوب نیست زدش.

 

go out of one’s mind= احساس اینکه کسی داره کنتل خودشو از دست میده؛ اغلب اغراق¬آمیزه.

She’s going to go out her mind if she can’t find a new job.

اگر یه کار جدید پیدا نکنه عقلشو از دست میده.

 

go out of fashion= سبکی از پوشش، رفتار، تغذیه، زبات و … که دیگه رایج نیست. از مد افتاده.

Covering a woman’s body from head to toe went out of fashion in the United States many years ago. Now women can wear whatever they want to.

پوشوندن یه زن از سر تا نوک پا سال¬ها قبل تو ایلات متحده از مد افتاد. الان زنا هرچیزی که می¬خوان رو می¬تونن بپوشن.

 

go over someone’s head= فراتر از توان کسی مثل مدیر را رئیس بودن. با رئیس رئیس حرف زدن.

She decided to go over her boss’s head when he refused to listen to her complaints.

وقتی رئیسش نخواست به شکایت¬هاش گوش کنه، تصمیم گرفت با رئیس رئیسش حرف بزنه.

 

go through the roof= خیلی عصبانی شدن.

His wife went through the roof when he told her he couldn’t stop at the store to pick up some groceries.

وقتی به زنش گفت که نمی‌تونه تو فروشگاه برای خرید مواد غذایی توقف کنه، زنش از کوره در رفت.

 

go to great lengths= خیلی کار کردن. زحمت کشیدن.

Jennifer has gone to great lengths to learn ballet.

جنیفر خیلی برای یاد گرفتن باله زحمت کشید.

 

the grass is always greener on the other side of the fence= گاهی به چیزی که همسایه¬مون داره حسادت می¬کنیم، اما مسئله اینجاست که وضعشون به وخوبی که ما فکر می¬کنیم نیست.

 

great minds think alike= آدمای باهوش شبیه هم فکر می¬کنن.

When Brian saw that Claudia had bought the same computing device that he had bought, he said to her, “Great minds must think alike.”

وقتی برایان دید که کلودیا همون دستگاه محاسباتی رو که اون خریده بود، خریده، بهش گفت: “آدمای باهوش شبیه هم فکر می‌کنن.”

 

grind to a halt= کاملا تمام کردن؛ پروژه بزرگی را متوقف کردن.

When Mark got hit on the head with a brick, everything ground to a halt. Construction continued after the ambulance came and took him to the hospital.

وقتی مارک با یک آجر به سرش ضربه خورد، همه‌چیزمتوقف شد. بعد از اینکه آمبولانس اومد و اون رو به بیمارستان برد، ساخت‌وساز ادامه پیدا کرد.

 

درس بعدی عبارات

درس بعدی درباره عبارات آمریکایی با حرف H هست.

 

درس های عبارات مرتبط

هیچ

 

صفحه اصلی درس های عبارات

اگر مایل به دیدن تمامی دروس های کافه مرتبط با عبارات انگلیسی هستید، می توانید به صفحه عبارات آمریکایی با ترجمه فارسی مراجعه کنید.

 

منابع برای تسلط بر زبان انگلیسی

برای دسترسی به تمام دروس مربوط به عبارات، جملات، اصطلاحات، ضرب المثل ها، زبان عامیانه و کلمات انگلیسی، می توانید از صفحه یادگیری و تسلط به زبان انگلیسی ما دیدن کنید.