مکالمات سطح متوسط – سری 1 درس 2- راه های مکالمه روزانه انگلیسی با دوستان
در این مقاله، وارد دنیای گفتوگوهای روزمره بین دوستان به زبان انگلیسی میشویم و همه چیز را از احوالپرسی و صحبتهای کوتاه گرفته تا برنامهریزی و به اشتراک گذاشتن داستانهای شخصی بررسی میکنیم. آماده باشید تا عبارات ارزشمندی یاد بگیرید و در مهارتهای ارتباطی انگلیسی خود احساس اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنید!
درس بحث آزاد انگلسیی قبلی
TBD
گفتوگوهای کوتاه بین دو دوست
فهرست مطالب
گفتوگو شماره ۱: گفتوگو بین دوستان
گفتوگو شماره ۲: ملاقات با دوست در یک کافه
گفتوگو شماره ۳: دعوت دوست برای تماشای فیلم
گفتوگو شماره ۴: برنامهریزی برای یک دورهمی
گفتوگو شماره ۵: نصیحت یک دوست
گفتوگو شماره ۶: صحبت درباره نظرها در مورد یک کتاب
گفتوگو شماره ۷: تغییر شغل
گفتوگو شماره ۸: آمادگی برای امتحان
گفتوگو شماره ۹: آلودگی هوا در شهرها
گفتوگو شماره ۱۰: برنامهریزی برای یک پیک نیک
احوالپرسی و گفتوگوی کوتاه
برخی افراد فکر میکنند گفتوگوی کوتاه فقط صحبتهای سطحی است، اما در واقع روشی برای ارتباط برقرار کردن و ایجاد احساس راحتی با دیگران است. این کار مثل یک دست دادن دوستانه قبل از شروع صحبتهای جدیتر است. پرسیدن درباره روز کسی یا اینکه اخیراً چه کارهایی انجام داده، نشان میدهد که برای او اهمیت قائل هستید و اغلب به گفتوگوهای جالبتر منجر میشود.
اگرچه دوستان صمیمی همیشه نیازی به گفتوگوی کوتاه ندارند، اما این نوع صحبتها در بعضی موقعیتها همچنان مفید هستند؛ مثلاً وقتی مدت زیادی است دوستتان را ندیدهاید یا با کسی قرار ملاقات دارید که هر روز او را نمیبینید.
بیایید چند نمونه گفتوگو را ببینیم تا بهتر با نحوه انجام این نوع صحبتها آشنا شویم:
گفتوگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۱: گفتوگو بین دوستان
- Emma: Hey, Mark! What’s up?
- Mark: Hey Emma! Good to see you!How’s it going?
- Emma: I’m good, thanks! Just been busy with work. And you?
- Mark: Oh, I’ve been traveling a lot lately. Just got back from a trip to Thailand.
- Emma: Wow, Good for you! Tell me all about it later.
- اِما: سلام، مارک! چه خبر؟
- مارک: سلام اِما! از دیدنت خوشحالم! اوضاع چطوره؟
- اِما: خوبم، ممنون! فقط سرم با کار شلوغ بوده. تو چطور؟
- مارک: اوه، من اخیراً خیلی سفر کردم. تازه از سفر تایلند برگشتم.
- اِما: وای، چه عالی! بعداً همه چیز رو برام تعریف کن.
حالا، بیایید نگاهی به چند عبارت مفید از گفتوگوهای بالا بیندازیم.
عبارات مفید
- Good to see you!: از دیدنت خوشحالم!
این یک روش خوب برای احوالپرسی با کسی است که مدتی او را ندیدهاید.
- How’s it going?: اوضاع چطوره؟
این یک احوالپرسی رایج در انگلیسی است، مثل “حالت چطوره؟”. اگر این عبارت را به کسی گفتید و او پاسخی نداد یا در عوض گفت “آره، اوضاع چطوره؟”، تعجب نکنید.
- Good for you!: چه عالی!
این یک عبارت مثبت در انگلیسی است برای تبریک گفتن به یک دوست بابت موفقیتها و دستاوردهایش.
گفتوگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۲: ملاقات با دوست در یک کافه
گفتوگوی کوتاه میتواند هم با دوستان صمیمی که مرتب میبینید و هم با دوستانی که کمتر میبینید اتفاق بیفتد. در اینجا یک نمونه گفتوگو بین دو دوستی که همدیگر را خوب میشناسند آورده شده است.
- Liam: Hey, Emily! What’s up?
- Emily: Hey, Liam! I didn’t even see you there. Did you grab a table already?
- Liam: Yeah, right over here.
- Emily: I’m glad we had time to meet up.
- Liam: Me too! So, what’s going on?
- Emily: Oh, not much. You know, the usual. How about you?
- Liam: Same old, same old. Hey, how did that interview go the other day?
- Emily: You mean for that cool new job? It went pretty well! I’m not sure if I got it, but they said they’d call back in a few days.
- Liam: Oh, wow! I’m sure you nailed it. Good luck!
- Emily: Thanks! I’m just glad it’s over, I was super nervous about it.
- Liam: I can understand that. I get nervous before interviews, too.
- Emily: Well, thanks for being supportive!
- Liam: Sure, no problem.
- لیام: سلام، امیلی! چه خبر؟
- امیلی: سلام، لیام! اصلاً ندیدمت اینجا. میز گرفتی؟
- لیام: آره، همینجا.
- امیلی: خوشحالم که وقت کردیم همدیگر را ببینیم.
- لیام: من هم همینطور! خب، چه خبر؟
- امیلی: اوه، چیز خاصی نیست. همون کارهای همیشگی. تو چطور؟
- لیام: همون روال همیشگی. راستی، اون مصاحبهات چطور شد؟
- امیلی: منظورت اون کار جدید و جالبه؟ خیلی خوب پیش رفت! مطمئن نیستم قبول شدم یا نه، ولی گفتن تا چند روز دیگه خبر میدن.
- لیام: وای، عالیه! مطمئنم موفق میشی. موفق باشی!
- امیلی: مرسی! فقط خوشحالم که تموم شد، خیلی استرس داشتم.
- لیام: درکت میکنم. من هم قبل از مصاحبهها عصبی میشم.
- امیلی: خب، ممنون که حمایتم کردی!
- لیام: خواهش میکنم، کاری نداره.
عبارات مفید
- I’m glad we had time to meet up: خوشحالم که وقت کردیم همدیگر را ببینیم
اگر با دوستی که هر روز نمیبینید قرار دارید، این جمله راه خوبی است تا نشان دهید از دیدن او خوشحال هستید. جملههای مشابه میتواند باشد: «مرسی که وقت گذاشتی منو ببینی» یا «باید بیشتر این کار رو انجام بدیم».
- What’s going on?: چه خبر؟
مثل «اوضاع چطوره؟» ممکن است طرف مقابل همیشه به این سؤال جواب ندهد. اگر جواب بدهد، یا واقعاً توضیح میدهد یا فقط میگوید: «چیز خاصی نیست».
- I can understand that: درکت میکنم
این جمله برای نشان دادن همدلی با احساسات یا نظرات دوستتان مناسب است.
- Sure, no problem: خواهش میکنم، کاری نداره
این یک روش غیررسمی برای گفتن «خواهش میکنم» زمانی است که کسی از شما تشکر میکند.
برنامه ریزی با دوستان
برای اینکه بتوانید دوستانتان را ببینید، ابتدا باید با آنها برنامه ریزی کنید. در ادامه چند نمونه گفتوگو آورده شده که نشان میدهد این کار چگونه انجام میشود.
گفتوگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۳: دعوت دوست برای تماشای فیلم
- Nina: Hey, Chris! Are you free this weekend?
- Chris: Hey! Not much, why?
- Nina: Wanna catch a movie?
- Chris: Sounds good!
- Nina: Awesome!
- نینا: سلام، کریس! آخر هفته آزادی؟
- کریس: سلام! کار خاصی ندارم، چرا؟
- نینا: دوست داری بریم فیلم ببینیم؟
- کریس: عالیه!
- نینا: فوقالعاده است
عبارات مفید
- Are you free this weekend?: آخر هفته آزادی؟
این یک روش دوستانه و رایج برای شروع گفتوگو است، وقتی میخواهید کسی را به انجام کاری با خودتان دعوت کنید.
گفتوگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۴: برنامه ریزی برای یک دورهمی
در ادامه، یک گفتوگوی مفصلتر درباره برنامهریزی برای دورهمی را میبینیم.
- Harry: Hey, Sarah! I’m having a chill get-together at my place next weekend. You wanna come?
- Sarah:Totally! That sounds like fun! Who else is gonna be there?
- Harry: Let’s see… I think Michael, Alex, and Emma are gonna be there. It’s not gonna be a big party, just a low-key dinner thing. I’m making some food, and we can just hang out.
- Sarah: Sweet! What time should I show up?
- Harry: Anytime between 6 and 7 is good.
- Sarah: Can I bring anything? Like, a dessert or something?
- Harry: Oh, you don’t need to. I’ve got everything covered.
- Sarah: Well, can I at least bring a bottle of wine?
- Harry: Okay, you can bring wine. I’m not gonna say no to that!
- Sarah: Great! Thanks for inviting me!
- هری: سلام، سارا! آخر هفته آینده یک دورهمی دوستانه توی خونهام دارم. دوست داری بیای؟
- سارا: حتماً! خیلی جالب به نظر میرسه! چه کسای دیگهای میان؟
- هری: بذار ببینم… فکر کنم مایکل، الکس و اِما هم میان. مهمونی بزرگی نیست، فقط یه شام ساده و خودمونی داریم. من غذا درست میکنم و میتونیم با هم خوش بگذرونیم.
- سارا: عالیه! چه ساعتی بیام؟
- هری: هر وقت بین ۶ تا ۷ بیای خوبه.
- سارا: میتونم چیزی بیارم؟ مثلاً دسر یا یه چیز دیگه؟
- هری: نه، لازم نیست. همه چیز رو آماده کردم.
- سارا: خب، حداقل میتونم یه بطری شراب بیارم؟
- هری: باشه، میتونی شراب بیاری. به این نه نمیگم!
- سارا: عالیه! ممنون که دعوتم کردی!
عبارات مفید
- That sounds like fun: خیلی جالب به نظر میرسه
اگر کسی شما را به یک رویداد یا کاری دعوت کند، این جمله راه خوبی برای موافقت و ابراز علاقه است.
- Can I bring anything?: میتونم چیزی بیارم؟
در آمریکا و برخی کشورهای انگلیسیزبان دیگر، این یک سؤال مودبانه است که وقتی کسی شما را به شام، مهمانی یا دورهمی دعوت میکند، بپرسید. معمولاً حتی اگر میزبان دوست یا عضو خانواده نزدیک باشد، پرسیدن این سؤال مناسب و گاهی حتی انتظار میرود!
داشتن گفتگوهای شخصی با دوستان
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۵: نصیحت یک دوست
وقتی برنامه ریزی کردید و به دوستانتان سلام کردید، تنها کاری که باقی میماند این است که… خوب، دوست باشید. دوستان برای کمک، نصیحت و به اشتراک گذاشتن نظرات و تجربیاتشان به همدیگر مراجعه میکنند.
وقتی خیلی به کسی نزدیک هستید، همیشه لازم نیست قوانین سختگیرانهای برای صحبت کردن رعایت کنید، درست است؟ فقط باید جریان را دنبال کنید. اما هنوز هم چیزهای جالبی هست که میگوییم و انجام میدهیم تا حمایت نشان دهیم و به هم گوش دهیم. بیایید چند مثال را ببینیم.
- Jack: Hey, Em! What’s the matter? You look bummed out.
- Emily: Ugh, I haven’t slept at all.
- Jack: What happened? Anything I can help with?
- Emily: Remember that picture I sent to Sarah the other night?
- Jack: The one of you in that funny costume?
- Emily: Yeah, well, she sent it to Jake.
- Jack: Wait, what? She didn’t! She totally knows it was just for her!
- Emily: I thought she’d think it was hilarious, but I didn’t expect her to share it!
- Jack: Totally get it! That’s so annoying. I know how you feel.
- Emily: But what if he posts it on Instagram or something? What if my mom sees it?!
- Jack: Chill out! He wouldn’t do that. It’s not really that interesting for anyone else.
- Emily: But what if he does?!
- Jack: He won’t. But maybe you should tell Sarah to ask Jake to delete it?
- Emily: Maybe. But that might make him even more interested.
- Jack: True.
- Emily: What do you think I should do?
- Jack: You should definitely talk to her. She shouldn’t be sharing your pics without your permission.
- Emily: Thanks, you’re a good friend. I will.
- Jack: Of course! And just try to relax, okay? Don’t send any more embarrassing pics!
- Emily: Yeah, yeah. I learned my lesson!
- جک: هی، ام! چی شده؟ حالت گرفته به نظر میرسی.
- امیلی: اوف، اصلاً نخوابیدم.
- جک: چی شده؟ کاری هست که بتونم کمک کنم؟
- امیلی: یادت میاد اون عکس رو که چند شب پیش برای سارا فرستادم؟
- جک: همونی که تو اون لباس خندهدار بودی؟
- امیلی: آره، خب، اون عکس رو به جیک فرستاده.
- جک: صبر کن، چی؟ این کار رو نکرده! میدونه که فقط برای خودش بوده!
- امیلی: فکر میکردم بخنده، اما انتظار نداشتم که به اشتراک بذاره!
- جک: کاملاً درکت میکنم! خیلی آزاردهنده است. میفهمم چه حسی داری.
- امیلی: اما اگر اون عکس رو تو اینستاگرام بذاره چی؟ اگر مامانم ببینه چی؟
- جک: آروم باش! اون این کار رو نمیکنه. برای هیچکس دیگهای اونقدر جالب نیست.
- امیلی: ولی اگر این کار رو بکنه چی؟
- جک: نمیکنه. اما شاید بهتر باشه به سارا بگی از جیک بخواد حذفش کنه.
- امیلی: شاید. ولی این ممکنه باعث بشه بیشتر کنجکاو بشه.
- جک: درسته.
- امیلی: به نظرت باید چی کار کنم؟
- جک: حتماً باید باهاش صحبت کنی. نباید بدون اجازهات عکسهات رو به اشتراک بذاره.
- امیلی: ممنون، تو دوست خوبی هستی. انجام میدم.
- جک: البته! و فقط سعی کن آرام باشی، باشه؟ عکسهای خجالتآور بیشتری نفرست!
- امیلی: آره، آره. درس گرفتم!
عبارات مفید
- Are you okay? / What’s the matter?: حالت خوبه؟ / مشکلی پیش اومده؟
این دو عبارت برای پرسیدن حال دوستان وقتی به نظر میرسد مشکلی دارند، خیلی خوب هستند.
- What do you think I should do?: به نظرت من باید چی کار کنم؟
وقتی دنبال نصیحت هستید و میخواهید بدانید دوستتان چه پیشنهادی دارد، این جمله را استفاده کنید.
- I know how you feel: میفهمم چه احساسی داری
این عبارت برای ابراز همدردی به کار میرود و همیشه به معنای واقعی نیست که دقیقاً همان احساس را داشته باشید.
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۶: صحبت درباره نظرات در مورد یک کتاب
دوستان میتوانند وقتی مشکلی داری به تو کمک کنند. آنها همچنین وقتی فقط میخواهی درباره احساسات و نظرات صحبت کنی، گوش میدهند.
- David: Hey, Sarah, I don’t know what you thought about the book, but I had some mixed feelings about it.
- Sarah:Oh, yeah? What’s bugging you?
- David: Well, I liked the main character’s story, but his attitude towards girls really bothered me.
- Sarah: I can see that. It seemed like he had some serious issues with women.
- David: Right? I would’ve loved to see more about why he felt that way. The book didn’t really explain it.
- Sarah: I agree with that. I think the author could’ve handled that part better. But I really liked the descriptions.
- David: Oh yeah, the writing was beautiful! It made me even more disappointed in the character.
- Sarah: Well, this is just my opinion, but maybe the character would’ve made more sense if the writing had been a little simpler. It felt like the author spent too much time on descriptions and not enough on the character’s thoughts.
- David: I’m not sure if I agree with that. I just think the writing could’ve been more thoughtful while still being beautiful, if that makes sense.
- Sarah: Yeah, that makes sense. Maybe my problem is that not much actually happened in the story.
- David: You’re right about that. It wasn’t a very exciting plot.
- Sarah: But I still enjoyed parts of it.
- David: Me too. It’s always great to hear what you think.
- دیوید: هی، سارا، نمیدانم تو درباره کتاب چه فکری کردی، اما من احساسات متناقضی نسبت بهش داشتم.
- سارا: اوه، واقعاً؟ چی اذیتت میکنه؟
- دیوید: خب، من داستان شخصیت اصلی رو دوست داشتم، اما برخوردش با دخترها واقعاً من رو ناراحت کرد.
- سارا: میفهمم. به نظر میرسید واقعاً با زنان مشکل داشت.
- دیوید: درسته؟ دوست داشتم بیشتر بدونم چرا این حس رو داشت. کتاب واقعاً توضیحی دربارهاش نداد.
- سارا: من هم با این موضوع موافقم. فکر میکنم نویسنده میتوانست اون بخش رو بهتر مدیریت کنه. اما من واقعاً توصیفها رو دوست داشتم.
- دیوید: آره، نثرش خیلی زیبا بود! همین باعث شد از شخصیت بیشتر ناامید بشم.
- سارا: خب، این فقط نظر منه، اما شاید اگر نثر سادهتر بود، شخصیت برای من قابل درکتر میشد. احساس میکردم نویسنده بیش از حد روی توصیفها وقت گذاشته و به افکار شخصیت نپرداخته.
- دیوید: مطمئن نیستم با این حرفت موافق باشم. فقط فکر میکنم میشد نثر هم زیبا و هم عمیق باشه، اگه منظورم رو متوجه میشی.
- سارا: آره، منظور تو رو میفهمم. شاید مشکل من این بود که در داستان اتفاق خاصی نیفتاد.
- دیوید: حق با توئه. داستان خیلی هیجانانگیز نبود.
- سارا: اما با این حال، بخشهایی ازش رو دوست داشتم.
- دیوید: من هم همینطور. همیشه خوبه نظر تو رو بشنوم.
عبارات کاربردی
- I don’t know what you thought about…: نمیدانم تو درباره … چه فکری میکنی
این روش خوبی است که به کسی نشان بدهی دوست داری نظرش را بشنوی.
- I can see that: میفهمم / درک میکنم
این عبارت برای تأیید یا نشان دادن درک حرف طرف مقابل به کار میرود، چه موافق باشی چه نباشی.
- I agree with that. / I’m not sure if I agree with that: با این حرف موافقم. / مطمئن نیستم با این حرف موافق باشم
عبارت “مطمئن نیستم با این حرف موافق باشم” مودبانهتر از “با تو مخالفم” است.
- …if that makes sense: … اگه منظورم رو متوجه میشی
این عبارت معمولاً در پایان جمله برای توضیح یا بیان نظر استفاده میشود و معنای “آیا متوجه شدی؟” یا “آیا منظورم را فهمیدی؟” را میدهد.
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۷: تغییر شغل
- Anya: Hey, you seem a little down. What’s going on?
- Ethan: Nothing much. Just feeling a bit stressed.
- Anya: Come on, something’s definitely bothering you.
- Ethan: Alright, it’s work. You know the tech industry is going through a rough patch right now. There are so many layoffs and job security is a real concern. And even if I keep my current job, career growth seems limited.
- Anya: I know, I’ve been reading about it in the news. Have you given any thought to your options?
- Ethan: I’ve been thinking about it for a while, but haven’t made any concrete decisions yet.
- Anya: What are some of the things you’ve been considering?
- Ethan: Well, I’m thinking about moving to a different industry altogether, one with more long-term growth potential.
- Anya: That’s a smart idea, but you’ll need to upskill yourself for the new industry.
- Ethan: I know. I’ve been leaning towards digital marketing. I can transfer some of my current skills to that field, and it doesn’t require as much hardcore technical expertise, so it’ll be easier to learn the new stuff.
- Anya: That makes sense. So are you thinking about making the switch soon?
- Ethan: Not immediately. I need to keep my current job to pay my bills. I’m pretty sure I want to go into digital marketing, but I’ll get some feedback on other options over the next few weeks. I don’t want to make a big change without being confident in my decision. Once I decide for sure, I’ll figure out how to learn the necessary skills while still working.
- Anya: Sounds like a good plan. If you need help, I can connect you with some friends who work in the digital marketing field.
- Ethan: That would be great. Thanks so much.
- Anya: You’re welcome.
- آنیا: هی، به نظر کمی ناراحت میرسی. چی شده؟
- ایتن: چیز خاصی نیست. فقط کمی استرس دارم.
- آنیا: بیا دیگه، معلومه یه چیزی اذیتت میکنه.
- ایتن: خب باشه، موضوع کارمه. میدونی که صنعت فناوری الان دوران سختی رو میگذرونه. اخراجهای زیادی هست و امنیت شغلی واقعاً دغدغه شده. حتی اگر شغلم رو حفظ کنم، رشد شغلی هم خیلی محدود به نظر میرسه.
- آنیا: میدونم، توی اخبار هم دربارهاش خوندم. به گزینههات فکر کردی؟
- ایتن: مدتیه بهش فکر میکنم، اما هنوز تصمیم قطعی نگرفتم.
- آنیا: چه گزینههایی رو در نظر گرفتی؟
- ایتن: خب، دارم به این فکر میکنم که کلاً به یک صنعت دیگه برم، صنعتی که پتانسیل رشد بلندمدت بیشتری داشته باشه.
- آنیا: فکر خوبیه، اما باید مهارتهای جدیدی برای اون صنعت یاد بگیری.
- ایتن: میدونم. به بازاریابی دیجیتال علاقه پیدا کردم. بعضی از مهارتهای فعلیام رو میتونم به اون حوزه منتقل کنم و نیاز به تخصص فنی خیلی عمیق نداره، پس یادگیری چیزهای جدیدش راحتتره.
- آنیا: منطقیه. پس قراره به زودی تغییر مسیر بدی؟
- ایتن: نه فوراً. باید شغل فعلیم رو نگه دارم تا بتونم هزینههام رو پرداخت کنم. تقریباً مطمئنم که میخوام وارد بازاریابی دیجیتال بشم، اما طی چند هفته آینده نظر بقیه رو هم درباره گزینههای دیگه میپرسم. نمیخوام بدون اطمینان، تغییر بزرگی انجام بدم. وقتی تصمیم قطعی گرفتم، برنامهریزی میکنم که چطور در کنار کار فعلی، مهارتهای لازم رو یاد بگیرم.
- آنیا: به نظر برنامه خوبی میاد. اگر کمکی خواستی، میتونم تو رو به چند تا از دوستام که تو حوزه بازاریابی دیجیتال کار میکنن معرفی کنم.
- ایتن: عالی میشه. خیلی ممنون.
- آنیا: خواهش میکنم.
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۸: آمادگی برای امتحان
- Sarah: Hey, how’s the exam prep going?
- David: Not too bad overall. I’m feeling a little stressed about English and Chemistry though. How are you doing?
- Sarah: It’s going alright. Chemistry is giving me a hard time too. It’s a huge syllabus, and organic chemistry has so much memorization.
- David: Ugh, I know. Organic chemistry is a killer! Maybe we could study chemistry together, especially the organic part?
- Sarah: That’s a good idea! But can you help me with English?
- David: Of course! What are you struggling with in English?
- Sarah: Prepositions and reading comprehension are really giving me trouble.
- David: I can definitely help you understand the rules of prepositions. But for reading comprehension, you just need to practice a lot.
- Sarah: OK. I’ll do that. How’s your prep for the other subjects going?
- David: Mostly on track, except for Economics. The syllabus seems endless, and I don’t think I’ll have enough time to review everything.
- Sarah: Thank goodness I don’t have Economics! But I’m also struggling to find enough time to review everything. We just have to make do with the time we have.
- David: You’re right. Let’s stop talking and get back to studying. Good luck with your next exam!
- Sarah: Thanks! Good luck to you too!
- Sarah and David walk out of the exam hall after finishing the English paper.
- Sarah: That exam was long, wasn’t it?
- David: Definitely! I don’t think we’ll see many 95+ scores in English this year.
- Sarah: How did you do?
- David: So-so. I wish I had managed my time better. I ended up leaving about 10 marks worth of questions unanswered. How about you?
- Sarah: I started off pretty well. I was actually ahead of schedule with grammar and letter writing, but this year’s reading comprehension passages were just too tough. It threw my time management completely off.
- David: So, did you finish the paper?
- Sarah: I somehow managed to complete it, but I had to rush through the last 20 minutes. I probably made a lot of mistakes. What parts of the exam did you find especially difficult?
- David: English is not my strong suit. I even found parts of the grammar challenging, on top of reading comprehension, of course.
- Sarah: Well, there’s nothing we can do now. Let’s hope for the best and get ready for the next exam, Chemistry.
- David: You’re right. Back to studying! A few more tough days ahead.
- سارا: سلام، آمادگی برای امتحان چطور پیش میره؟
- دیوید: در کل بد نیست. فقط برای انگلیسی و شیمی کمی استرس دارم. تو چطوری؟
- سارا: بد نیست. شیمی برای من هم سخت شده. حجم مطالب زیاده و شیمی آلی هم کلی حفظی داره.
- دیوید: اوه، میدونم. شیمی آلی واقعاً سخته! شاید بتونیم با هم شیمی بخونیم، مخصوصاً بخش شیمی آلی رو؟
- سارا: فکر خوبیه! اما میتونی به من توی انگلیسی کمک کنی؟
- دیوید: حتماً! توی انگلیسی با چی مشکل داری؟
- سارا: حروف اضافه و درک مطلب واقعاً اذیتم میکنن.
- دیوید: قطعاً میتونم بهت کمک کنم قوانین حروف اضافه رو یاد بگیری. اما برای درک مطلب، فقط باید زیاد تمرین کنی.
- سارا: باشه. این کار رو میکنم. آمادگیات برای بقیه درسها چطوره؟
- دیوید: بیشترشون خوب پیش میره، به جز اقتصاد. حجم مطالبش تمومی نداره و فکر نمیکنم وقت کنم همه رو مرور کنم.
- سارا: خدا رو شکر من اقتصاد ندارم! اما منم برای مرور همه درسها وقت کم میارم. باید با همین وقتی که داریم کنار بیایم.
- دیوید: راست میگی. بیا دیگه حرف نزنیم و برگردیم به درس خوندن. موفق باشی توی امتحان بعدی!
- سارا: ممنون! تو هم موفق باشی!
- سارا و دیوید بعد از اتمام امتحان انگلیسی از سالن امتحان بیرون میآیند.
- سارا: این امتحان طولانی نبود؟
- دیوید: قطعاً! فکر نمیکنم امسال کسی نمره بالای ۹۵ بگیره توی انگلیسی.
- سارا: چطور دادی؟
- دیوید: معمولی. ای کاش زمانم رو بهتر مدیریت میکردم. حدود ۱۰ نمره از سوالات رو جواب ندادم. تو چطور؟
- سارا: شروع خوبی داشتم. حتی توی گرامر و نامهنگاری جلوتر از برنامه بودم، اما متنهای درک مطلب امسال خیلی سخت بودن. کل برنامهریزی زمانم رو به هم ریخت.
- دیوید: پس تونستی امتحان رو تموم کنی؟
- سارا: یه جوری تونستم تمومش کنم، اما بیست دقیقه آخر رو خیلی سریع نوشتم. احتمالاً کلی اشتباه کردم. کدوم بخش امتحان برات سختتر بود؟
- دیوید: انگلیسی نقطه قوتم نیست. حتی بخشهایی از گرامر هم برام سخت بود، چه برسه به درک مطلب.
- سارا: خب، الان دیگه کاری از دستمون برنمیاد. فقط باید امیدوار باشیم و برای امتحان بعدی، شیمی، آماده بشیم.
- دیوید: درست میگی. برگردیم به درس خوندن! چند روز سخت دیگه پیش رو داریم.
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۹: آلودگی هوا در شهرها
- Anya: Hey, Liam, how are you doing?
- Liam: I’m good, thanks. How about you?
- Anya: I’m alright, but this city air is getting to me. How are you coping with the pollution?
- Liam: It’s terrible, especially in the winter. I finally bought a pollution mask to help, but you can’t wear it all the time. What about at home?
- Anya: Air purifiers, right? Do they really work?
- Liam: They do, but they’re not cheap, and I wouldn’t want to run one for hours every day, month after month.
- Anya: You make a good point. I’m thinking about getting a mask myself. What would you recommend?
- Liam: I got an N99 mask. It cost me about 2000 rupees. I tried those cheap masks, the ones for 15-20 rupees, but they ended up being more expensive.
- Anya: More expensive? How?
- Liam: The cheap ones only last 2-3 uses. My N99 mask can be used for hundreds of hours. So, the cheap ones add up quickly. But more importantly, they’re not as effective at filtering pollutants as my N99 mask. And that’s the whole point, right? What’s the use of a mask if it doesn’t filter out the harmful stuff?
- Anya: You’re right. Anything else about pollution masks?
- Liam: Look for one with an exhalation valve. It makes breathing easier, especially when you’re out of breath after walking fast or climbing stairs, and it prevents moisture buildup.
- Anya: We’ve been breathing this toxic air for years. Do you think pollution levels will get better any time soon, like this winter?
- Liam: I doubt it. We could control vehicle pollution by getting rid of old, inefficient vehicles, but will it happen? And who’s going to stop the stubble burning in the neighboring states? Construction activity is probably the easiest to control, but still.
- Anya: What about the pollution from firecrackers on Diwali?
- Liam: There are some restrictions on firecrackers in the city, but it’s hard to enforce. To be honest, I’m not too worried about firecrackers because their effect is only for a few days. I’m more concerned about the month-after-month high pollution levels from other sources.
- Anya: I agree with you, but I think people have a role to play too. We can stop or report people who burn plastic bags and other waste in the winter. And we can report construction activities that are happening during the ban period.
- Liam: You’re right. What we often forget is that pollution, especially in winter, isn’t just a problem in our city. It affects most of North India. In fact, smaller cities often have worse air quality than our city, but they don’t get the same media attention.
- Anya: That’s true. And the pollution is having a terrible impact on human health. I read in the paper that India has the highest number of deaths due to pollution, and most of them are from air pollution. In 2015, over 2.5 million people died in India because of pollution.
- Liam: I remember reading that the air quality in our city actually entered the “satisfactory” zone for the first time in months during the rainy season. Things have gotten so bad that we’re relieved when the AQI goes from “very poor” to “poor”. Imagine, “satisfactory” levels only happen once in a few months, thanks to nature. “Good” air quality seems like a distant dream.
- Anya: You summed it up perfectly. Let’s hope things get better.
- Liam: Yeah.
- آنیا: سلام لیام، حالت چطوره؟
- لیام: خوبم، ممنون. تو چطوری؟
- آنیا: بد نیستم، اما هوای این شهر داره اذیتم میکنه. با آلودگی هوا چطور کنار میای؟
- لیام: وحشتناکه، مخصوصاً تو زمستون. بالاخره یه ماسک ضد آلودگی خریدم که کمک کنه، اما نمیتونی همیشه اون رو بزنی. تو خونه چطور؟
- آنیا: دستگاه تصفیه هوا، درسته؟ واقعاً کار میکنن؟
- لیام: کار میکنن، اما ارزون نیستن و من دوست ندارم هر روز، ماهها پشت سر هم، چندین ساعت روشنشون بذارم.
- آنیا: حرفت منطقیه. منم دارم به خرید ماسک فکر میکنم. تو چه مدلی رو پیشنهاد میکنی؟
- لیام: من یه ماسک N99 گرفتم. حدود ۲۰۰۰ روپیه برام هزینه داشت. اون ماسکهای ارزون، همونهایی که ۱۵-۲۰ روپیه هستن رو امتحان کردم، اما در نهایت گرونتر دراومدن.
- آنیا: گرونتر؟ چطور؟
- لیام: ماسکهای ارزون فقط ۲-۳ بار میشه استفاده کرد. ماسک N99 من رو میتونم صدها ساعت استفاده کنم. پس اون ارزونها سریع جمع میشن و هزینهشون بالا میره. اما مهمتر از همه، اونها به اندازه ماسک N99 من در فیلتر کردن آلایندهها مؤثر نیستن. و خب، هدف اصلی همینه، درسته؟ چه فایدهای داره ماسک بزنی اگر نتونه مواد مضر رو فیلتر کنه؟
- آنیا: درست میگی. نکته دیگهای درباره ماسکهای ضد آلودگی هست؟
- لیام: دنبال مدلی باش که سوپاپ بازدم داشته باشه. نفس کشیدن رو راحتتر میکنه، مخصوصاً وقتی بعد از راه رفتن سریع یا بالا رفتن از پلهها نفس کم میاری، و از جمع شدن رطوبت هم جلوگیری میکنه.
- آنیا: سالهاست داریم این هوای سمی رو نفس میکشیم. فکر میکنی سطح آلودگی امسال، مثلاً تو زمستون، بهتر بشه؟
- لیام: بعید میدونم. میتونیم آلودگی خودروها رو با حذف ماشینهای قدیمی و ناکارآمد کنترل کنیم، اما آیا واقعاً این اتفاق میافته؟ و کی جلوی سوزاندن کاه و کلش تو ایالتهای همسایه رو میگیره؟ فعالیتهای ساختوساز احتمالاً راحتتر قابل کنترل هستن، اما باز هم…
- آنیا: آلودگی ناشی از ترقهها در دیوالی چی؟
- لیام: تو شهر یه سری محدودیت برای ترقهها هست، اما اجراش سخته. راستش رو بخوای، من خیلی نگران ترقهها نیستم چون تأثیرشون فقط چند روزه. بیشتر نگران سطح بالای آلودگی در ماههای متوالی از منابع دیگهام.
- آنیا: منم باهات موافقم، اما فکر میکنم مردم هم نقش دارن. میتونیم جلوی کسایی که زمستونها کیسه پلاستیکی و زباله میسوزونن رو بگیریم یا گزارش بدیم. همچنین میتونیم فعالیتهای ساختمانی که در دوره ممنوعیت انجام میشن رو گزارش کنیم.
- لیام: درست میگی. چیزی که اغلب فراموش میکنیم اینه که آلودگی، مخصوصاً تو زمستون، فقط مشکل شهر ما نیست. بیشتر شمال هند رو تحت تأثیر قرار میده. در واقع، شهرهای کوچیکتر اغلب کیفیت هوای بدتری نسبت به شهر ما دارن، اما به اندازه شهر ما توجه رسانهای نمیگیرن.
- آنیا: درسته. و این آلودگی تأثیر وحشتناکی روی سلامت مردم داره. تو روزنامه خوندم که هند بالاترین تعداد مرگومیر ناشی از آلودگی رو داره و بیشترش مربوط به آلودگی هواست. سال ۲۰۱۵، بیش از ۲.۵ میلیون نفر در هند به خاطر آلودگی جونشون رو از دست دادن.
- لیام: یادمه خوندم که کیفیت هوای شهر ما برای اولین بار بعد از ماهها، تو فصل بارونی به محدوده «قابل قبول» رسید. اوضاع انقدر بد شده که وقتی شاخص کیفیت هوا از «خیلی بد» به «بد» میرسه، خوشحال میشیم. تصور کن، سطح «قابل قبول» فقط هر چند ماه یک بار اون هم به لطف طبیعت اتفاق میافته. کیفیت هوای «خوب» مثل یه رؤیای دور به نظر میرسه.
- آنیا: خیلی خوب جمعبندی کردی. امیدوارم اوضاع بهتر بشه.
- لیام: آره.
گفتگوی کوتاه بین دو دوست شماره ۱۰: برنامه ریزی برای پیک نیک
- Sarah: Hey, Alex, how’s it going?
- Alex: Pretty good, thanks. How are you?
- Sarah: I’m doing well, too. Any plans for this weekend?
- Alex: Nothing much. You got something in mind?
- Sarah: I’ve been wanting to go on a picnic since last weekend. What do you say?
- Alex: That sounds nice. I’m up for it. I’m tired of hanging out at the mall and watching movies every weekend. Being outdoors would be a nice change. Do you have a spot in mind?
- Sarah: How about Lakeview? It’s a bit secluded, just a three-hour drive. There’s a nice government guest house run by the forest department where we can stay overnight.
- Alex: Tell me more about the place. What can we do there?
- Sarah: The guest house sits on a little hill overlooking the lake. It’s beautiful. We can make it our base and explore the area.
- Alex: That sounds exciting.
- Sarah: We can hike down to the lake in an hour, relax by the water, then walk on a different trail and head back to the guest house in the evening. We can also take a boat ride on the lake, but we’d have to walk a couple of kilometers, which isn’t a big deal. There’s forest all around, so we can explore on the next day. It’s a great place for some peace and quiet.
- Alex: Can we cook our own food? That’s a must-have for any picnic.
- Sarah: I’m not sure about the kitchen facilities, but we can bring our own ingredients. We’ll know more once we get there.
- Alex: Okay.
- Sarah: Oh, and there’s also a sandy beach near the lake where we can play volleyball or even cricket.
- Alex: Wow, a sandy beach!
- Sarah: It’s not like the beach on the coast, but it’s still awesome considering it’s so close to us. So, what do you think?
- Alex: I’m definitely in! Let’s invite some other friends. We should aim for 5 or 6 people.
- Sarah: Good idea. Once we have everyone on board, we can figure out the food, transportation, and other things we need.
- Alex: Let’s talk to everyone today and get a final count by tomorrow.
- Sarah: Sounds good.
- سارا: سلام، الکس، حالت چطوره؟
- الکس: خیلی خوبم، ممنون. تو چطوری؟
- سارا: منم خوبم. برای آخر هفته برنامهای داری؟
- الکس: نه خیلی. تو چیزی تو ذهن داری؟
- سارا: از آخر هفته پیش دلم میخواست برم پیکنیک. نظرت چیه؟
- الکس: عالیه. من پایهام. دیگه از هر هفته رفتن به مرکز خرید و فیلم دیدن خسته شدم. بودن تو فضای باز یه تغییر خوبه. جایی مد نظرت هست؟
- سارا: نظرت درباره لیکویو چیه؟ یه کم دنج و خلوت و فقط سه ساعت رانندگی داره. یه مهمانخانه دولتی قشنگ هم هست که اداره جنگلبانی اونجا داره و میتونیم شب بمونیم.
- الکس: بیشتر درباره اونجا بگو. چیکار میتونیم بکنیم؟
- سارا: مهمانخانه روی یه تپه کوچیکه که مشرف به دریاست. خیلی قشنگه. میتونیم اونجا رو پایگاهمون قرار بدیم و اطراف رو بگردیم.
- الکس: هیجانانگیز به نظر میرسه.
- سارا: میتونیم تو یک ساعت پیادهروی بریم کنار دریاچه، کنار آب استراحت کنیم، بعد از یه مسیر دیگه برگردیم مهمانخانه. میتونیم قایقسواری هم بکنیم، فقط باید چند کیلومتر پیاده بریم که چیز خاصی نیست. اطرافش هم جنگله و میتونیم روز بعد رو به گشت و گذار بپردازیم. جای خیلی خوبی برای آرامش و سکوت هست.
- الکس: میتونیم خودمون غذا درست کنیم؟ این برای هر پیکنیکی لازمه.
- سارا: مطمئن نیستم آشپزخانه داشته باشه، اما میتونیم مواد لازم رو با خودمون ببریم. وقتی رسیدیم بیشتر متوجه میشیم.
- الکس: باشه.
- سارا: راستی، یه ساحل شنی هم نزدیک دریاچه هست که میتونیم والیبال یا حتی کریکت بازی کنیم.
- الکس: وای، ساحل شنی!
- سارا: مثل ساحل کنار دریا نیست، ولی با توجه به اینکه اینقدر نزدیکمونه، خیلی هم عالیه. خب، نظرت چیه؟
- الکس: قطعاً پایهام! بیایم چند تا از دوستای دیگه رو هم دعوت کنیم. پنج یا شش نفر باشیم بهتره.
- سارا: فکر خوبیه. وقتی همه رو هماهنگ کردیم، میتونیم درباره غذا، رفتوآمد و چیزهای دیگه برنامهریزی کنیم.
- الکس: بیایم امروز با همه صحبت کنیم و تا فردا تعداد نهایی رو مشخص کنیم.
- سارا: عالیه.
جمع بندی
و این هم از این! ده گفتگوی معمولی که به شما کمک میکند هنگام صحبت با دوستان انگلیسیزبانتان مثل یک فرد بومی صحبت کنید. یادتان باشد، تمرین باعث پیشرفت میشود، پس از به کار بردن این عبارات و اصطلاحات در مکالمات خود نترسید. هرچه بیشتر از آنها استفاده کنید، صحبت کردنتان طبیعیتر و روانتر خواهد شد.
درس بحث آزاد انگلسیی بعدی
TBD
درس های بحث آزاد انگلسیی مرتبط
هیچ درسی
مکالمه انگلیسی با اپلیکیشن HiCafe یا جلسات بحث آزاد
با استفاده از اپلیکیشن HiCafe، می توانید با تمرین و آموزش مکالمه انگلیسی مهارت های کلامی خود را بهبود بخشید. های کافه همچنین جلسات هفتگی بحث آزاد انگلیسی در تهران یا به صورت آنلاین برای سطوح متوسط به بالا برگزار میکند.
تمام درس های مکالمه انگلیسی
برای دیدن و خواندن همه درسهای مکالمه های کافه، میتوانید به صفحه یادگیری و تقویت مکالمه انگلیسی مراجعه کنید.