Meaning and usage of bitter word
What is definition, meaning and usage of word bitter

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Bitter به فارسی با مثالهای کاربردی

کلمه “bitter” صفتی است که برای توصیف طعم، درجه حرارت و احساسات عاطفی استفاده می شود.

اگر چیزی طعم “bitter” داشته باشد، تاثیری قوی و غیرعادی روی زبان می گذارد که کاملاً ناخوشایند نیست. برخی از مردم واقعاً غذاهای تلخ و نوشیدنی های تلخ را دوست دارند. دیگران آن را دوست ندارند

  1. Beer can taste bitter
  2. My friend, Jeremiah, loves ale because it tastes bitter.
  3. If coffee is really strong, it can taste bitter.
  4. Sarah likes to drink coffee because of its bitter taste.
  5. Dark chocolate can taste bitter. That’s why some people don’t like it. It’s not sweet like milk chocolate.
  6. Dark chocolate is appreciated for its bitterness. (The word “bitterness” is a noun.)
  1. آبجو می تواند طعم تلخی داشته باشد
  2. دوست من، ارمیا، آل را دوست دارد، زیرا طعم آن تلخ است.
  3. اگر قهوه واقعا قوی باشد، طعم تلخی دارد.
  4. سارا به خاطر طعم تلخ قهوه دوست دارد.
  5. شکلات تلخ می تواند طعم تلخی داشته باشد. به همین دلیل است که برخی از مردم آن را دوست ندارند. مثل شکلات شیری شیرین نیست.
  6. شکلات تلخ به دلیل تلخی آن مورد قدردانی قرار می گیرد. (کلمه “تلخی” یک اسم است.)

 

هنگام استفاده از کلمه “bitter” برای توصیف یک دما، بسیار سرد است.

  1. People who live in Minnesota pride themselves on their hardiness and ability to survive the bitter cold.
  2. A bitterly cold mass of air has moved into the area from the Arctic.
  3. A guy I know lost some of his toes to frostbite because of exposure to the bitter cold.
  1. مردمی که در مینه سوتا زندگی می کنند به سرسختی و توانایی خود برای زنده ماندن در سرمای تلخ افتخار می کنند.
  2. توده‌ای از هوا به شدت سرد از قطب شمال به این منطقه منتقل شده است.
  3. مردی که می شناسم برخی از انگشتان پایش را در اثر سرمازدگی از دست داده است.

 

اگر فردی احساس bitter کند، از موقعیتی بسیار ناراضی است.

  1. Todd and his wife went through a bitter divorce which resulted from his infidelity.
  2. The divorce settlement left Todd feeling bitter about the justice system.
  3. Clara feels bitter about the the company that she worked for for 30 years and how they treated her as she neared retirement.
  4. Her bitterness is made worse by aches and pains in her back and feet caused by the work that she did for the company.
  1. تاد و همسرش طلاق تلخی را پشت سر گذاشتند که ناشی از خیانت او بود.
  2. حل و فصل طلاق باعث شد تاد نسبت به سیستم قضایی احساس تلخی کند.
  3. کلارا نسبت به شرکتی که 30 سال در آن کار می کرد و نحوه برخورد آنها با او در زمان نزدیک شدن به بازنشستگی احساس تلخی می کند.
  4. تلخی او بدتر از درد و درد در کمر و پاهای او ناشی از کار او برای شرکت است.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.