Meaning and usage of confident word
What is definition, meaning and usage of word confident

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Confident به فارسی با مثالهای کاربردی

feel confident.: داشتن احساس خوب نسبت به خود است. با اعتماد به نفس. یک فرد معتقد است که کار یا توانایی هایش خوب است. افعال “be” و “feel” اغلب با این صفت استفاده می شود:

  1. Elvira is confident that she’ll get the job she applied for. She feels confident in her abilities.
  2. Isak feels confident about his English skills.
  3. The members of the team felt confident before the football game began.
  4. The students who studied felt confident before they took the test. The students who did not study did not feel confident.
  5. Lisa says she doesn’t feel confident about her doctor’s prognosis.
  6. William is confident that he’s the right man to become president.
  1. الویرا مطمئن است که شغلی را که برای آن درخواست کرده بود، خواهد گرفت. او به توانایی های خود احساس اطمینان می کند.
  2. ایساک در مورد مهارت های انگلیسی خود احساس اطمینان می کند.
  3. اعضای تیم قبل از شروع بازی فوتبال احساس اعتماد به نفس داشتند.
  4. دانش آموزانی که مطالعه می کردند قبل از شرکت در آزمون احساس اعتماد به نفس داشتند. دانش‌آموزانی که درس نمی‌خواندند، اعتماد به نفس نداشتند.
  5. لیزا می گوید که نسبت به پیش آگهی پزشکش اطمینان ندارد.
  6. ویلیام مطمئن است که او مرد مناسبی برای رئیس جمهور شدن است.

 

کلمه confidence “اطمینان” یک اسم است:

  1. She has a lot of confidence in herself.
  2. Her confidence is a little overwhelming. (She’s a little too confident.)
  3. Bill was brimming with confidence as he walking into the room.
  4. Confidence is an important quality in a salesperson.
  5. You should have confidence in yourself when you do anything.
  1. او به خودش اعتماد زیادی دارد.
  2. اعتماد به نفس او کمی بیش از حد است. (او کمی بیش از حد اعتماد به نفس دارد.)
  3. بیل وقتی وارد اتاق می شد پر از اعتماد به نفس بود.
  4. اعتماد به نفس یک ویژگی مهم در یک فروشنده است.
  5. هنگام انجام هر کاری باید به خود اعتماد داشته باشید.

 

کلمه confidently “با اطمینان” یک قید است.

  1. He does his work quickly and confidently.
  2. The speaker confidently addressed the audience.
  3. Bill walked into the meeting confidently expecting he would make a sale.
  1. او کار خود را سریع و با اطمینان انجام می دهد.
  2. سخنران با اطمینان حضار را خطاب قرار داد.
  3. بیل با اعتماد به نفس وارد جلسه شد و انتظار داشت که فروش داشته باشد.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.