بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!
ترجمه کلمه Edge به فارسی با مثالهای کاربردی
edge “لبه” چیزی جایی است که یک سطح صاف به پایان می رسد. معمولاً یک زاویه 90 درجه به سمت پایین تشکیل می دهد، اما نه همیشه.
کلمه “edge” اغلب به عنوان اسم استفاده می شود:
- The little boy fell off the edge of his bed.
- Our cat likes to sit on the edge of the table.
- A razor has a very sharp edge.
- The edge of a knife is also sharp.
- A long time ago, people used to think that the world was flat and if they went too far, they would fall off the edge.
- The train depot is located on the edge of town. (“The edge of town” is the near the border or the city limits.)
- Powerful telescopes allow astronomers to see what the edge of the universe looks like.
- Alice has an edge over the other applicants for the position because she speaks three languages fluently. (To “have an edge” is to have an advantage over others.)
- Nate likes to live life on the edge. (To live on the edge is to do things that are dangerous, new, experimental, or challenging.)
- پسر کوچک از لبه تختش افتاد.
- گربه ما دوست دارد لبه میز بنشیند.
- تیغ دارای لبه بسیار تیز است.
- لبه چاقو نیز تیز است.
- خیلی وقت پیش مردم فکر می کردند دنیا صاف است و اگر زیاده روی کنند از لبه می افتند.
- انبار قطار در حاشیه شهر واقع شده است. (“لبه شهر” نزدیک مرز یا محدوده شهر است.)
- تلسکوپ های قدرتمند به اخترشناسان اجازه می دهد تا ببینند لبه کیهان چگونه به نظر می رسد.
- آلیس نسبت به سایر متقاضیان این موقعیت برتری دارد زیرا سه زبان را روان صحبت می کند. («نقاط داشتن» به معنای برتری نسبت به دیگران است.)
- نیت دوست دارد زندگی را در حاشیه زندگی کند. (زندگی در حاشیه انجام کارهای خطرناک، جدید، تجربی یا چالش برانگیز است.)
شما همچنین می توانید از “edge” به عنوان یک فعل در برخی اصطلاحات استفاده کنید:
- Bill edged out the competition and won first prize. (edge out = win; beat slightly)
- We’re all on the edge of our seats awaiting the news. (on the edge of one’s seat = to anxiously wait for the outcome of something)
- The company is edging forward with its plans to build a new headquarters. (edge forward = move forward, go forward, move ahead but slowly.)
- بیل از رقابت پیشی گرفت و جایزه اول را گرفت. (edge out = برد؛ کمی ضرب و شتم)
- همه ما در لبه صندلی خود منتظر اخبار هستیم. (on the edge of one’s seat = مشتاقانه منتظر عاقبت کاری)
- این شرکت در حال پیشروی با برنامه های خود برای ساخت یک دفتر مرکزی جدید است. (edge forward = حرکت به جلو، به جلو، حرکت به جلو اما به آرامی.)
فرهنگ لغت ضروری انگلیسی
برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع میشوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.