Meaning and usage of example word
What is definition, meaning and usage of word example

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Example به فارسی با مثالهای کاربردی

یک example “مثال” نوعی شواهد یا پشتیبانی برای نشان دادن وجود چیزی است یا به نشان دادن یک دیدگاه کمک می کند. یک مثال همچنین نحوه انجام یک نوع فعالیت را نشان می دهد.

  1. The teacher asked the students to give her examples of situations that they thought were unfair.
  2. When Rodney wrote his essay, he was sure to include several examples to support his thesis.
  3. I’m not sure what this word means. Can you give me an example of how it’s used?
  4. There are many good examples of 1920s architecture in this neighborhood.
  5. An artist showed us some examples of his work.
  6. In Emily Dickinson’s poetry, a student can find many examples of personification.
  7. A good leader leads by example.
  8. Tom tries to set an example for his kids.
  9. When asked for an example of when the man lied, it was easy to find several hundred instances of lying.
  10. What kind of an example is that to set for young people? (This question is often asked when questioning a person’s pubic behavior.)
  1. معلم از دانش‌آموزان خواست تا از موقعیت‌هایی که فکر می‌کنند ناعادلانه است، مثال‌هایی برای او بیاورند.
  2. هنگامی که رادنی مقاله خود را نوشت، مطمئن بود که چندین مثال برای حمایت از پایان نامه خود آورده است.
  3. من مطمئن نیستم این کلمه به چه معنی است. می توانید یک مثال از نحوه استفاده از آن به من بدهید؟
  4. نمونه های خوبی از معماری دهه 1920 در این محله وجود دارد.
  5. هنرمندی چند نمونه از کارهایش را به ما نشان داد.
  6. در شعر امیلی دیکنسون، دانش‌آموز می‌تواند نمونه‌های زیادی از تجسم پیدا کند.
  7. یک رهبر خوب با الگو گرفتن.
  8. تام سعی می کند برای فرزندانش الگو قرار دهد.
  9. وقتی برای مثالی از زمانی که آن مرد دروغ می‌گفت، سؤال شد، به راحتی می‌توان چند صد مورد از دروغگویی را پیدا کرد.
  10. این چه نمونه ای برای جوانان است؟ (این سوال اغلب هنگام زیر سوال بردن رفتار شرمگاهی یک فرد پرسیده می شود.)

 

کلمه exemplify “مثال کردن” یک فعل است:

  1. The woman exemplifies what a good mother should do for her children.
  2. This author’s technique perfectly exemplifies how to develop a main character in a novel.
  3. The soldier exemplified courage under fire as he and his fellow soldiers were attacked by the enemy.
  1. زن نمونه کاری است که یک مادر خوب باید برای فرزندانش انجام دهد.
  2. تکنیک این نویسنده به خوبی نشان می دهد که چگونه می توان یک شخصیت اصلی را در یک رمان پرورش داد.
  3. این سرباز در زیر آتش نشان شجاعت داشت، زیرا او و دیگر سربازانش مورد حمله دشمن قرار گرفتند.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.