Meaning and usage of hair word
What is definition, meaning and usage of word hair

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Hair به فارسی با مثالهای کاربردی

hair “مو” چیزی است که از بالای سر و در سراسر بدن شما رشد می کند.

  1. If your hair gets too long, you need to get a haircut.
  2. Women go to a salon to have their hair styled or dyed.
  3. People who work around food might have to wear a hairnet. (A hairnet covers the hair.)
  4. A person who has a lot of hair is said to be hairy. (The word “hairy” is an adjective.)
  5. A man who grows hair under his nose has a mustache.
  6. A man who grows hair on his chin has a beard.
  7. The hair that grows above your eye is an eyebrow.
  8. A baby doesn’t have much hair.
  9. As people get older they tend to lose their hair.
  10. Hair turns gray or white on most elderly people.
  11. A person who doesn’t have any hair is bald.
  12. If you don’t like the color of your hair, you can dye it.
  1. اگر موهایتان بیش از حد بلند شد، باید موها را کوتاه کنید.
  2. خانم ها برای آرایش یا رنگ کردن موهایشان به سالن آرایش می روند.
  3. افرادی که در مورد غذا کار می کنند ممکن است مجبور باشند از توری مو استفاده کنند. (یک توری موی سر را می پوشاند.)
  4. به فردی که موی زیادی دارد می گویند پرمو است. (کلمه “hairy” یک صفت است.)
  5. مردی که زیر بینی خود مو می روید سبیل دارد.
  6. مردی که روی چانه اش مو می کند ریش دارد.
  7. موهایی که بالای چشم شما رشد می کند یک ابرو است.
  8. نوزاد موهای زیادی ندارد.
  9. با افزایش سن افراد تمایل به ریزش موهای خود دارند.
  10. مو در اکثر افراد مسن خاکستری یا سفید می شود.
  11. کسی که مو ندارد کچل است.
  12. اگر رنگ موهای خود را دوست ندارید، می توانید آن را رنگ کنید.

 

چند عبارت وجود دارد که از کلمه “hair” استفاده می کنند.

  1. Bob came within a hair of getting that job. (He came close to getting that job.)
  2. The people at the party let down their hair when the music started. (They relaxed and, perhaps, started to dance.)
  3. Get out of my hair! (Stop bothering me!)
  4. He’s just splitting hairs. (He’s finding fault with something that is not important.)
  1. باب در یک تار مو آمد از بدست آوردن آن شغل (او به گرفتن آن شغل نزدیک شده بود.)
  2. با شروع موسیقی، افراد حاضر در مهمانی موهای خود را رها کردند. (آنها آرام شدند و شاید شروع به رقصیدن کردند.)
  3. از موهام برو بیرون! (از اذیت کردن من دست بردار!)
  4. او فقط موها را می شکافد. (در حال پیدا کردن است تقصیر با چیزی که مهم نیست.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.