Meaning and usage of half word
What is definition, meaning and usage of word half

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Half به فارسی با مثالهای کاربردی

half نصف از چیزی (50 درصد) است. به عنوان کسری، با یک بر دو (1/2) نشان داده می شود. به عنوان یک عدد، با یک اعشار قبل از پنج (.5) نوشته می شود.

  1. Let’s split this watermelon in two. You take half and I’ll take half.
  2. It took half an hour to drive to work. (half an hour = 30 minutes)
  3. The first half of Renee’s day was spent in meetings. She spent the second half of her day in her office.
  4. After the first half of a Superbowl game, there’s a half-time show.
  5. Edgar spent the first half of his life living in Honduras and the second half of his life living in the United States. He’s 50 years old. How many years did he live in Honduras?
  1. بیایید این هندوانه را به دو قسمت تقسیم کنیم. تو نصف را بگیر و من نصف را.
  2. با ماشین تا سرکار نیم ساعتی طول کشید. (نیم ساعت = 30 دقیقه)
  3. نیمه اول روز رنه در جلسات سپری شد. نیمه دوم روزش را در دفترش گذراند.
  4. بعد از نیمه اول بازی Superbowl، یک نمایش نیمه وقت وجود دارد.
  5. ادگار نیمه اول زندگی خود را در هندوراس و نیمه دوم زندگی خود را در ایالات متحده گذراند. او 50 ساله است. چند سال در هندوراس زندگی کرد؟

 

جمع این کلمه halves است.

  1. Two halves make a whole.
  2. The world is split into two halves: the northern hemisphere and the southern hemisphere.
  1. دو نیمه یک کل را تشکیل می دهند.
  2. جهان به دو نیمه تقسیم می شود: نیمکره شمالی و نیمکره جنوبی.

 

چند عبارت وجود دارد که از کلمه “half” استفاده می کنند.

  1. I’ll need to discuss this with my better half. (better half = a spouse, husband or wife)
  2. Half a loaf is better than none. (Something is better than nothing.)
  3. The team is better by half compared to last year. (better by half = a noticeable improvement)
  4. Six of one, half a dozen to the other, it doesn’t matter what you call it. (No matter what term is used, the situation is what it is. There’s no difference.)
  1. من باید این موضوع را با نیمه بهترم در میان بگذارم. (better half = همسر، زن یا شوهر)
  2. نصف نان بهتر از هیچ است. (چیزی بهتر از هیچ است.)
  3. تیم نسبت به پارسال نصف بهتر شده است. (better by half = بهبود قابل توجه)
  4. شش از یک، نیم دوجین به دیگری، مهم نیست آن را چه می نامید. (مهم نیست از چه اصطلاحی استفاده شود، وضعیت همان است که هست. هیچ تفاوتی وجود ندارد.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.