Meaning and usage of mobile word
What is definition, meaning and usage of word mobile

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Mobile به فارسی با مثالهای کاربردی

کلمه mobile “موبایل” برای توصیف حرکت استفاده می شود. اگر کسی یا چیزی موبایل باشد ، به راحتی حرکت می کند.

  1. Mobile technology makes it easier than ever for people to communicate with each other around the world.
  2. A cell phone is a mobile device. Tablet computers such as the iPad and Samsung Galaxy Tab are also mobile devices.
  3. The United States is a country with a very mobile society. People move up and down the social and economic ladder. They also frequently relocate.
  4. A friend of mine broke his leg and has to remain in the hospital. His leg is immobile. (immobile = unable to move)
  1. فناوری تلفن همراه برقراری ارتباط مردم با یکدیگر را در سراسر جهان آسان تر از همیشه می کند.
  2. تلفن همراه یک دستگاه تلفن همراه است. رایانه های لوحی مانند iPad و Samsung Galaxy Tab نیز دستگاه های تلفن همراه هستند.
  3. ایالات متحده کشوری با جامعه بسیار متحرک است. مردم از نردبان اجتماعی و اقتصادی بالا و پایین می روند. آنها همچنین اغلب نقل مکان می کنند.
  4. یکی از دوستانم پایش شکست و مجبور شد در بیمارستان بماند. پایش بی حرکت است. (immobile = ناتوان از حرکت)

 

کلمه mobility “تحرک” شکل اسمی این کلمه است:

  1. Mobility is an important quality for a business these days.
  2. Poor health and old age sometimes limit a person’s mobility.
  3. Mobility is sometimes hampered by weather conditions. (hamper = prevent)
  4. Upward mobility in the United States is available to anyone who is willing to work hard. (upward mobility = change in economic class)
  1. این روزها تحرک یک کیفیت مهم برای یک تجارت است.
  2. سلامتی ضعیف و پیری گاهی اوقات تحرک فرد را محدود می کند.
  3. تحرک گاهی اوقات به دلیل شرایط آب و هوایی مختل می شود. (hamper = جلوگیری از)
  4. تحرک صعودی در ایالات متحده برای هر کسی که مایل به کار سخت است در دسترس است. (upward mobility = تغییر در طبقه اقتصادی)

 

کلمه  mobilize“بسیج” یک فعل است. وقتی چیزها یا افراد بسیج می شوند، برای هدف خاصی سازماندهی می شوند:

  1. When flooding threatened the town, volunteers were quickly mobilized to fill sandbags and fight against the rising water.
  2. People in Syria mobilized to fight against the government.
  3. A major snowstorm on the east coast immobilized travelers with two feet of snow. (immobilize = unable to move.)
  1. هنگامی که سیل شهر را تهدید می کرد، داوطلبان به سرعت بسیج شدند تا کیسه های شن را پر کنند و با بالا آمدن آب مبارزه کنند.
  2. مردم سوریه برای مبارزه با دولت بسیج شدند.
  3. طوفان بزرگ برف در ساحل شرقی مسافران را با دو فوت برف بی حرکت کرد. (immobilize = ناتوان از حرکت.)

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.