Meaning and usage of nerve word
What is definition, meaning and usage of word nerve

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Nerve به فارسی با مثالهای کاربردی

nerve “عصب” به سیستم عصبی بدن و مغز شما متصل است. اعصاب چیزی هستند که به شما اجازه می دهند احساسی در بدن خود داشته باشید، چه لذت و چه درد.

  1. Tiny nerve endings in your fingers allow you to have a sense of touch.
  2. Without nerves a person wouldn’t have any sense of feeling in the body.
  3. Nerve damage can result from a physical injury or from extremely high or low temperatures.
  4. My neighbor, Dorothy, has some nerve pain in her feet.
  5. Bob has a nerve condition that causes him to feel physical discomfort very easily.
  6. A dentist gives a patient novocain to temporarily deaden the nerves that are responsible for tooth pain.
  1. انتهای عصبی ریز در انگشتان به شما امکان می دهد حس لامسه داشته باشید.
  2. بدون اعصاب انسان هیچ حسی در بدن نخواهد داشت.
  3. آسیب عصبی می تواند ناشی از آسیب فیزیکی یا دمای بسیار بالا یا پایین باشد.
  4. همسایه من، دوروتی، کمی درد عصبی در پاهایش دارد.
  5. باب یک بیماری عصبی دارد که باعث می شود خیلی راحت احساس ناراحتی فیزیکی کند.
  6. دندانپزشک به بیمار نووکائین می دهد تا به طور موقت اعصابی که مسئول دندان درد هستند را از بین ببرد.

 

کلمه “nerve” اغلب برای توصیف شخصیت یا استقامت یک فرد استفاده می شود.

  1. That must have hit a nerve. (That made someone feel upset.)
  2. That guy is getting on my nerves. (He’s bothering me.)
  3. You’ve got a lot of nerve. (You did something that made me mad.)
  4. That guy’s got a lot of nerve. (He does things that a person wouldn’t typically do.)
  5. Mountain climbing takes a lot of nerve. (It takes a lot of courage.)
  6. It takes a lot of nerve to get up on stage and sing in front of other people. (nerve = courage)
  7. It takes nerves of steel to be a firefighter.
  8. I don’t have the nerve to do that.
  1. حتما به اعصاب خورده (این باعث شد کسی احساس ناراحتی کند.)
  2. اون پسر داره اعصابمو خورد میکنه (او اذیتم می کند.)
  3. خیلی اعصاب خوردی (تو کاری کردی که من را عصبانی کرد.)
  4. اون پسر خیلی اعصاب داره (او کارهایی را انجام می دهد که یک شخص معمولاً انجام نمی دهد.)
  5. کوهنوردی اعصاب زیادی می خواهد. (شجاعت زیادی می خواهد.)
  6. بلند شدن روی صحنه و آواز خواندن در مقابل دیگران اعصاب زیادی می خواهد. (nerve = شجاعت)
  7. برای یک آتش نشان اعصاب فولادی می خواهد.
  8. من اعصاب انجام این کار را ندارم.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.