بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!
ترجمه کلمه Sense به فارسی با مثالهای کاربردی
Sense ” حس” یک احساس فیزیکی یا ذهنی است. همچنین می تواند یک واکنش احساسی یا غریزی به چیزی در محیط باشد.
- I get a sense she’s mad at me.
- He has a good sense of judgement.
- She has a low sense of self-worth.
- What’s your sense regarding this matter?
- The dog can sense that the man is nervous.
- We have five senses: the sense of sight, the sense of smell, the sense of touch, the sense of taste, and the sense of sound.
- The alarm system gave the family a sense of security.
- The padlock on the door gave the business owners a false sense of security because the lock was easily broken.
- He has a good sense of rhythm.
- احساس می کنم او از من عصبانی است.
- او حس قضاوت خوبی دارد.
- او احساس کم ارزشی برای خود دارد.
- نظر شما در مورد این موضوع چیست؟
- سگ می تواند احساس کند که مرد عصبی است.
- ما پنج حس داریم: حس بینایی، حس بویایی، حس لامسه، حس چشایی و حس صدا.
- سیستم هشدار به خانواده احساس امنیت می داد.
- قفل در به صاحبان کسب و کار احساس امنیت کاذب می داد زیرا قفل به راحتی شکسته می شد.
- او حس ریتم خوبی دارد.
در مجموعه مثال های بعدی، کلمه “sense” یک فعل است:
ساده | گذشته | فعل ماضی |
sense
حس کردن |
sensed
حس کرد |
sensed
حس کرده |
- I can sense that you’re angry. What’s wrong?
- Animals sense a change in the weather.
- The geese flew south when they sensed the weather was getting colder.
- Sensing danger, the family moved from their home to an area that was safe. (This is an example of a participial phrase)
- من می توانم احساس کنم که شما عصبانی هستید. چه اشکالی دارد؟
- حیوانات تغییر آب و هوا را حس می کنند.
- غازها وقتی احساس کردند که هوا در حال سردتر شدن است به سمت جنوب پرواز کردند.
- با احساس خطر، خانواده از خانه خود به منطقه ای امن نقل مکان کردند. (این نمونه ای از عبارت مشارکتی است)
یک عبارت بسیار رایج در انگلیسی آمریکایی این است که that makes no sense “این معنی ندارد.” برای هر موقعیتی استفاده می شود که دلیل و قضاوت خوب وجود ندارد. همچنین میتوانید بگویید: «it makes no sense» یا «this makes no sense.
- She says she can’t come to work today because she can’t find a ride. That makes no sense. Her family owns three cars. (Or you can say, “That doesn’t make sense.”)
- This homework assignment makes no sense.
- This doesn’t make sense.
- It makes no sense to drive back and forth so many miles every day.
- It doesn’t make sense.
- This makes absolutely no sense to me.
- او میگوید که امروز نمیتواند سر کار بیاید، زیرا نمیتواند سواری پیدا کند. این معنی ندارد. خانواده او سه ماشین دارند. (یا می توانید بگویید: that does not make sense “این منطقی نیست.”)
- این تکلیف بی معنی است.
- این منطقی نیست
- هیچ معنایی ندارد که هر روز این همه مایل را به عقب و جلو برانید.
- منطقی نیست
- این برای من مطلقاً معنی ندارد.
توجه: 2 کلمات مربوط به حس “sensible” و “sensation ” هستند.
فرهنگ لغت ضروری انگلیسی
برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع میشوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.