بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!
ترجمه کلمه Task به فارسی با مثالهای کاربردی
task نوعی کار یا وظیفه کوچک است. وظایفی در محل کار، مدرسه، خانه و هر مکانی وجود دارد که به نوعی تلاش برای انجام کاری نیاز دارد.
- I thought it would be easy to change the headlight on my car, but it turned out to be a difficult task.
- If you don’t fulfill certain tasks at work, you might lose your job.
- Jerry is a very good at tasks that require estimating costs.
- Sarah made a list of tasks that have to be completed before next weekend.
- We should hire someone to perform this task. It’s too time consuming.
- The U.S. military sent a task force into Afghanistan to help the government get rid of an insurgency. (task force = a group of people with a specific assignment.)
- Our supervisor has a reputation for being a taskmaster. (taskmaster = a person who tells other people what to do.)
- Fixing a flat tire on a bike is an easy task.
- فکر می کردم تعویض چراغ جلوی ماشینم آسان باشد، اما کار سختی بود.
- اگر وظایف خاصی را در محل کار انجام ندهید، ممکن است شغل خود را از دست بدهید.
- جری در کارهایی که نیاز به تخمین هزینه دارد بسیار خوب است.
- سارا لیستی از کارهایی که باید قبل از آخر هفته آینده تکمیل شوند تهیه کرد.
- ما باید یک نفر را برای انجام این کار استخدام کنیم. خیلی وقت گیره
- ارتش ایالات متحده یک گروه ویژه را به افغانستان فرستاد تا به دولت کمک کند تا از شر شورش خلاص شود. (گروه کاری = گروهی از افراد با یک وظیفه خاص.)
- سرپرست ما شهرت دارد که یک کارمند است. (taskmaster = شخصی که به دیگران می گوید چه کاری انجام دهند.)
- تعمیر پنچر شدن لاستیک روی دوچرخه کار آسانی است.
فرهنگ لغت ضروری انگلیسی
برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع میشوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.