Meaning and usage of trouble word
What is definition, meaning and usage of word trouble

بیایید امروز یک کلمه جدید انگلیسی یاد بگیریم!

 

ترجمه کلمه Trouble به فارسی با مثالهای کاربردی

کلمه trouble “مشکل” زمانی استفاده می شود که مشکلی بزرگ یا کوچک وجود داشته باشد. این کلمه رایج را می توان به عنوان اسم، فعل و به عنوان صفت استفاده کرد.

در این جملات و سؤالات کلمه trouble یک اسم است:

  1. Who do you call when you are in trouble? (or…Whom do you call… )
  2. Berniece is in big trouble at school.
  3. The principal of a school or a dean of students usually deals with children who are in trouble.
  4. Edith got in trouble for driving with an expired driver’s license.
  5. How much trouble is she in?
  6. Bob is having some trouble figuring out a problem at work. (have + trouble)
  7. Pamela is having some trouble with her cable provider.
  8. The troubles Kevin had with his neighbor began with a dog that wouldn’t stop barking. (Notice that the noun trouble can be used as a count noun or as a noncount noun.)
  9. The trouble with the proposal to build a new stadium is that it’s too expensive.
  10. If you have trouble starting your car, you might have to take it to a mechanic.
  11. A person who has trouble breathing should see a doctor.
  1. وقتی مشکل دارید با چه کسی تماس می گیرید؟ (یا…چه کسی زنگ میزنی… )
  2. برنیس در مدرسه در مشکل بزرگی است.
  3. مدیر مدرسه یا رئیس دانش آموزان معمولاً با بچه هایی که مشکل دارند سر و کار دارد.
  4. ادیت برای رانندگی با گواهینامه رانندگی منقضی شده دچار مشکل شد.
  5. او چقدر در دردسر است؟
  6. باب در پی بردن به یک مشکل در محل کار مشکل دارد. ( trouble+have)
  7. پاملا با ارائه دهنده کابلش مشکل دارد.
  8. مشکلاتی که کوین با همسایه‌اش داشت با سگی شروع شد که پارس نمی‌کرد. (توجه کنید که اسم مشکل می تواند به عنوان یک اسم شماری یا به عنوان یک اسم غیر شمارش استفاده شود.)
  9. مشکل پیشنهادی برای ساخت استادیوم جدید این است که خیلی گران است.
  10. اگر برای روشن کردن ماشین خود مشکل دارید، ممکن است مجبور شوید آن را نزد مکانیک ببرید.
  11. فردی که مشکل تنفسی دارد باید به پزشک مراجعه کند.

 

شما همچنین می توانید از کلمه “trouble” به عنوان یک فعل یا به عنوان صفت استفاده کنید:

  1. What’s troubling you? (trouble = verb)
  2. This is a troubling development. (trouble = adjective)
  3. Ralph’s depression troubled him so much that he needed to see a doctor. (trouble = verb)
  4. Cindy is a troubled young woman who needs professional help. (trouble = adjective)
  1. چه چیزی شما را ناراحت می کند؟ (trouble = فعل)
  2. این یک پیشرفت نگران کننده است. (trouble = صفت)
  3. افسردگی رالف آنقدر او را آزار می داد که نیاز به مراجعه به پزشک داشت. (trouble = فعل)
  4. سیندی زن جوان مشکلی است که به کمک حرفه ای نیاز دارد. (trouble = صفت)

 

کلمه troubleshoot زمانی به کار می‌رود که به روش یا شخصی که به مشکلات رسیدگی می‌کند اشاره می‌کند.

  1. The company hired someone to troubleshoot the problems they were having with their computer network.
  2. An owner’s manual for an electronic appliance usually includes a troubleshooting guide to help consumers figure out problems they may have with something they have purchased.
  1. این شرکت شخصی را استخدام کرد تا مشکلاتی را که آنها در شبکه کامپیوتری خود داشتند برطرف کند.
  2. دفترچه راهنمای مالک یک دستگاه الکترونیکی معمولاً شامل راهنمای عیب‌یابی است تا به مصرف‌کنندگان کمک کند تا مشکلاتی را که ممکن است با چیزی که خریداری کرده‌اند پیدا کنند.

 

فرهنگ لغت ضروری انگلیسی

برای مشاهده لیست تمام کلماتی که با حرف A شروع می‌شوند، به صفحه کلمات کاربردی انگلیسی با حرف A مراجعه کنید. برای مشاهده فرهنگ لغت انگلیسی های کافه، به صفحه کلمات پرکاربرد انگلیسی با معنی و مثال بر اساس حروف الفبا مراجعه کنید.